بسم الله النّور
یکی از مسائلی که بسیار در میان دختران مطرح می شود و خانم های متأهل هم به آن اشاره دارند این است که بهتر است یک دختر ازدواج کند یا نه؟!
همه ی دختران مجرد حتما این توصیه ی خانم های متأهل را نسبت به خودشان شنیده اند که مثلا «تا می توانی از زمان تجردت استفاده کن» یا «می خواهی شوهر کنی که چه بشود؟ ما شوهر کردیم هیچی نشد! درس بخوان!» و از این دست موارد که همه ی دختران به گوششان خورده.
یکی از دوستان وبلاگی ما سوالی را در این مطلبشان مطرح کردند و گفتند:
شما چه کار میکنید؟ بالاخره ازدواج خوب است یا بد؟ چگونه ازدواج کنیم؟ اصلا چرا خواستگار راه بدهیم؟ چرا راه ندهیم؟ چرا خیلی ها وقتی ازدواج نمیکنند افسرده میشوند و خیلی ها نه؟ چرا مجردها دوست دارند ازدواج کنند و متاهل ها دوست دارند برگردند خانه ی پدری؟
و بنده و دوستان دیگر به این سوال پاسخ دادیم که خواندنش خالی از لطف نیست:
پاسخ بنده:
آن چه از کودکی به ما یاد داده اند سفید برفی ای بوده که با یک بوسه عشق بیدار شده
و سیندرلایی که شاهزاده اش همه جا را می گردد دنبالش
مارا ایدآلیست بار آورده اند و چوب همین ایدآل گراییمان را هم می خوریم
چه در زمان تجرد چه تأهل
وقتی مجردیم فکر میکنیم ایدآل تأهل است
موقع انتخاب فرد را با ایدآل هایمان مقایسه میکنیم
وقتی هم وارد دوران تأهل شدیم چون آن چه تصور می کردیم با آن چه به واقع با آن مواجهیم متفاوت است می گوییم کاش فلانی را انتخاب کرده بودم یا کاش با او ازدواج نمی کردم!
در صورتی که معنا و مفهوم زندگی را اشتباه فهمیده ایم. نه ما ایدآلیم که طرفمان ایدآل و همه چیز تمام باشد نه اصلا زندگی این طور است
اشتباه فهمیده ایم که همیشه باید شاد باشیم، همیشه باید همه چیز را باهم داشته باشیم، همه چیزمان خوب باشد و ...
زندگی و حیات مسیر «شدن» انسان است. در این زندگی باید «بشویم»
باید کامل بشویم، باید بنده شویم
باید امتحان بشویم، و لنبلونکم بشیی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس
کدام یکی از موارد امتحانی بالا خوشی است؟ ترس یا گرسنگی یا نقص اموال و انفس؟
همین دغدغه شما از آینده ای مبهم هم امتحان است از جنس خوف از آینده مبهمی که نمی دانید چه می شود
ازدواج هم مرحله ای است در مسیر «شدن» انسان
یک زن باید در مسیر شدنش همسر شود
مادر شود
با مشکلات مواجه شود
مشکل و رنج همیشه هست، لقد خلقنا الانسان فی کبد
مهم نوع برخورد ماست با مشکلات
مهم این است که در برابر مشکلات جاخالی ندهیم
در هر مرحله ای که هستیم
قرار نیست با ازدواج اتفاق خاصی بیافتد،
با ازدواج دو نفر تصمیم میگیرند و به یکدیگر تعهد می دهند که باهم زندگی کنند،
با مشکلات باهم مواجه شوند، اگر قبلا تنها بودند.
رنج هست، سختی هست هم در تجرد هم در تأهل
ازدواج مسئولیت می آورد
تعهد می آورد، مسئولیت هایی که قبلا نداشتیم به دوشمان اضافه می شود.
اگر فرار کنیم از مسئولیت و دائم بگوییم چه سخت است وای خدایا کاش مجرد بودم اتفاقی نمی افتد که!
ازدواج به جهت مسئولیتش سخت تر است. اگر قبلا بازخورد کارهامان به خودمان برمی گشت، با تأهل هرکارمان بازخورد چند برابر دارد به همسرمان، فرزندمان، احتمالا اقوام همسرمان و...
و همین طور موارد دیگر
این که بگوییم ازدواج نمی کنم یا اگر برمی گشتم انتخابم را تغییر میدادم جاخالی دادن است از مسیر حیات، از مسیر شدنمان به سوی عبودیت
حححححح
پاسخ یک بزرگوار دیگر به این سوال:
همیشه اعتقاد دارم، همه ی چیزهای خوب دنیا، نیمه ی دیگه ای هم دارن که اگه حواسمون بهش نباشه، میتونه رو خوبی هاش سایه بندازه
اینکه خیلی از ازدواج ها به شکست میخوره، اینکه مجردها حسرت متاهل ها رو میخورن گاها یا متاهل ها فکر میکنن مجردی بهتر بوده و ... دلیل نمیشه خوب بودن ماهیت ازدواج زیر سوال بره. دوستت حرف خیلی خوبی زده بود، خیلی خوب، آدما بهتره خودش رو تغییر بدن، و من فکر میکنم مشکلات زندگی از جایی شروع میشه که توجه کردن به خودت، به ساختن خودت، به رفتار خودت، مسئولیت خودت و ... جاشو به اینکه چرا اون این کارو نکرد، چرا همش من تلاش کنم، چرا چرا چرا و ... میده. زندگی مشترک، نیاز به مراقبت داره، نیاز به فکر کردن هرروزه حتی، نیاز به مواظبت، نمیشه به خیال اینکه همیشگی شده ولش کرد به امون خدا و بی خیالش شد. محاله تو چیزی رو تو خودت تغییر بدی و بسازی، اما عمل طرف مقابلت، عکس العملش تغییر نکنه.
یه انتخاب درست، یه انتخابی که درصد بالاتری از ارزش ها و اولویت هات رو داشته باشه، یه ریشه ی محکم به زندگی میده که تو میتونی با مراقبت و مواظبت ازش هر روز و هر روز محکم ترش کنی، و از اون طرف هم یه انتخاب سست و پوچ، همه ی زندگیت رو میتونه بر باد بده.
خواستگار راه دادن اشتباه نیست، من به دوستای مجردم هم میگم، مخصوصا اونهایی که اهل آشنایی ها تو محیط بیرون نیستن، میگم تا وقتی کسی رو راه ندی، تا وقتی باهاش همکلام نشی، تا وقتی نیاد، نمیتونی بفهمی آدم زندگیت هست یا نه.
آدم ها با تمایزیافتگی یکسان وارد یه رابطه میشن، یعنی آدمها کسایی رو به خودش جذب میکنن که ضعف ها یا قوت هاشون رو پوشش میده. همسر آینده ی ما، به اندازه ی ظرفیت و درک الانمونه، اگر کسی میخواد آدم فوق العاده ای وارد زندگیش بشه، اگه کسی میخواد همسر آیندش یه سری معیارها رو داشته باشه، باید در درجه ی اول، فوق العاده باشه خودش، باید در درجه ی اول اون معیارها رو درون خودش داشته باشه، باید اون ارزش ها رو خودش داشته باشه، باید اون اخلاق ها رو خودش داشته باشه، و بعد انتظار داشته باشه خدا همچین آدمی رو تو زندگیش قرار بده
دددددددددد
و در نهایت پاسخ یکی از مخاطبان آقا به این سوال:
من اعتقاد دارم که مردم ایران رو با یک کلمه میشه توصیف و اون کلمه "سردرگمیه"
فکر کنم بیشتر کارشناس های ما هم این رو میگن که جامعه ی ما یک جامعه در حال گذاره. و این یعنی همون سردرگمی. شما جوامعی مثل آمریکا و ژاپن و کره جنوبی رو در نظر بگیرید. در این جوامع افراد دارای بحران شخصیتی و ارزشی نیستند. تنها یک چیز در این جوامع معیار و ملاک است:سود مادی و منفعت شخصی و ملی آن هم از لحاظ اقتصادی. یعنی تمامی این جنگ های آمریکا هیچ کدام برای ارضای حس ریاست سیاسی بر دنیا نیست، بلکه برای ریاست اقتصادیه. خب در آمریکا همه جوانها هدف واحدی دارن: پولدار بشن، به اندازه ی بسیار زیاد فان داشته باشن، با تعداد بی نهایت جنس مخالف رابطه جنسی داشته باشن، موقعیت خوب اجتماعی داشته باشن و ... . اما در ایران تضاد بین مدرنیته و سنت، بین اومانیسم و خدامحوری، بین تمدن رفاه زده ی غربی و تمدن اسلامی و ... موجب شده جوانها دچار بحران ارزشی بشن.
مثلن یک پسر مذهبی هم توقع داره زن بسیار زیبا داشته باشه، هم میخواد حجاب داشته باشه، هم شوخی نکنه، هم روابط اجتماعیش خوب باشه، هم اوپن مایند باشه و وقتی خودش با دخترها شوخی کرد بدش نیاد، هم قرمه سوزی توپ درست کنه و هم سرکار بره و هم مادر خوبی باشه و هم پول در بیاره و هم مطالعات زیادی داشته باشه و هم تا یه داد زد سرش بره بشینه یه گوشه و هم دماغشو عمل کنه هم آرایش نکنه، هم فعالیت فرهنگی داشته باشه و هم یه لکه گرد و خاک رویه وسایل خونه نباشه، هم با دیدن سریال های جلف ماهواره ای توسط آقا مخالف نباشه هم با آقاشون پاشه بره هیئت، هم خودش با دوستاش جایی نره و هم آقاشون با دوستاش همه جا بره و ...
اینه که ما باید ببینیم با خودمون چند چندیم ؟ چی می خوایم؟ خطوط قرمزمون رو قبل از ازدواج مشخص کنیم و اگر کسی از اون ها تخطی کرد به هیچ عنوان باهاش ازدواج نکنیم.
+: البته در نهایت یه مشکلی هست که هیچ چاره ای براش نیست و اون اینکه به رحال ما در طول زمان عوض میشیم و خطوط قرمزمون عوض میشن و طرفون شاید کاملا برعکس عوض بشه و اینجاست که دیگه کاری نمیشه کرد.
و پاسخ نویسنده وبلاگ به ایشون:
به نکته خیلی خیلی خوبی در مورد خط قرمز اشاره کردید. ما اسم اون معیارهایی که تو پاراگراف بالایی گفتید رو میزاریم خط قرمز، بعد به مشکل میخوریم
جوان ما نمیدونه که خط قرمز ینی خط کش، ینی چیزی که به تو بگه به این مرد یا زن برای ادامه ی زندگیت بگی آره یا نه. منتها با این یک خروار المانی که ما ردیف میکنیم، هیشکی پیدا نمیشه، پیدا هم بشه که دوتاشو داشته باشه به قول شما سردرگم میشیم که حالا بهش بگیم آره یا نه.خط قرمز ینی چارچوب ، ینی دو سه تا چیزی که بتونی روش تصمیم نهایی بگیری نه هزارتا چیزی که اصن ندونی کنار هم چی کارشون کنی
انتشار نظرات دوستان دیگر به معنی تأیید نظراتشان نیست.
دیدگاه شما در این باره چیست؟