بسم الله النّور
علامه طباطبایی ذیل آیه 35 سوره نساء، با بیانی روشن، تفاوت ظرفیت اسلام برای پیادهسازی احکام شریعت و ظرفیت مدرن که قابلیت پذیرش اسلام را ندارد بیان کردهاند.
برای فهم این موضوع لازم هست بخش های اول و دوم این مطلب را مطالعه بفرمایید.
توضیحات اضافی حقیر بر روی متن تفسیر المیزان با رنگ آبی و داخل کروشه قرار دارند.
ارزش احکام اسلامى در محیط و ظرف اجتماعى تحت حاکمیت اسلام، معلوم مىگردد
«اسلام این محرومیت [تفاوت مسئولیت زنان و مردان در خانواده و اجتماع و محرومیت هریک از دو جنس در انجام مسئولیتهای جنس دیگر] زنان را مهمل نگذاشته، و آن را به مزیتى برابر آن جبران کرده است، مثلاً اگر زنان از فضیلت جهاد در راه خدا محروم شدهاند خداى تعالى این فضیلت را به فضیلتى دیگر معادل آن جبران نموده، و مزایا و فضایلى به او داده که در آن افتخاراتى حقیقى هست، مثلاً اسلام نیکو شوهردارى کردن را جهاد زن قرار داده، و شاید همین مطلب در بین ما (البته مایى که فعلاً در ظرف زندگى فاسدى قرار داریم [یعنی ما در طرف زندگی مدرن که ظرف فاسدی است قرار داریم و چون این ظرف برای اسلام طراحی نشده احکام اسلام در آن قابلیت پیادهسازی ندارد] ) آنطور که هست ارزش خود را نشان ندهد، ولیکن در ظرف زندگىاى که اسلام حاکم بر آن است (و در آن ظرف براى هر چیزى به مقدار ارزش واقعیتش ارج نهاده مىشود، و در آن همه تلاشها و رقابتها بر سر فضایلى از انسانیت است که مورد رضامندى خداى سبحان باشد، خدایى که ارزش هر یک از فضایل را آنطور که هست مىشناسد، و براى سلوک هر انسانى مسلکى را معین نموده، و آن انسان را به پیمودن آن مسلک تشویق نموده، و براى ملازم بودن خطى که برایش ترسیم کرده بها و ارزشى معین کرده، که معادل انواع خدمات انسانى، و معادل اعمال آن است) در چنین ظرفى دیگر هیچ خطى بر خطى دیگر برترى ندارد، سادهتر بگویم در چنین ظرفى فضیلت آن مردى که در معرکه قتال حاضر مىشود، و باکمال سخاوت خون خود را ایثار مىکند، از فضیلت زنى که وظیفه شوهرداریاش را انجام مىدهد، برتر نیست، و نیز آن مرد حاکمى که سرپرستى جامعه را به عهده گرفته، چرخ زندگى مجتمع را مىچرخاند، هیچ افتخارى بر آن زن ندارد، و آن مردى که بر مسند قضا تکیه زده هیچ برترى نسبت به زنى که کودکش را تر و خشک مىکند ندارد، چون منصب حکومت و قضا- البته براى کسى که در آن دو منصب طبق حق عمل کند، و حق را به حقدار برساند- جز خوندل و مشقت دنیوى اثرى ندارد چون در ظرف اسلام و براى مرد مسلمان قبول این منصبها در حقیقت خود را به معرض مخاطر و مهالک افکندن است، چون هرلحظه ممکن است حق بیچارهاى را که بهجز ربالعالمین حامیای ندارد ضایع کند،" إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ"[۱] ربالعالمینی که در کمین ستمکاران است، بنابراین چه افتخارى هست براى مردان برزنانی که اگر این مسئولیتها را نپذیرفتهاند، براى این است که ربالعالمین از آنان نخواسته، و از آنان چیز دیگرى خواسته و برایشان، خطى دیگر ترسیم کرده، که باید ملازم خط خود باشند، و راه خود را بروند. [یعنی مانند یک پازل که قبلا هم در وبلاگ گفته شد. در نظامی که اسلام طراحی کرده است هرکس سرجای خودش با نقشها و مسئولیتهای ویژه خودش قرار دارد. و تفاوت اسلام و مدرنیسم مانند تغییر صفحه زمینه یک پازل هست بدون تغییر قطعات آن. قطعات پازل احکام اسلامی قابلیت قرار گرفتن در صفحه زمینه پازل مدرنیسم را ندارند.]
پس در مجتمع اسلامى این پستها وقتى افتخار مىشود، و زمانى اثر خود را مىبخشد، و وقتى تعبد به آن براى صاحبش صحیح و مشروع مىگردد، که صاحبش در پذیرفتن آن نوعى ایثار کرده باشد، و طورى تربیتشده باشد که هر پستى را که اجتماع به او مىدهد در نظرش مسئولیت و بار گران باشد، و در قبول آن ازخودگذشتگی به خرج دهد، در چنین مجتمعى اگر به مرد بگویند تو باید به میدان جنگ بروى، یا کشور را اداره کنى، به خاطر رضاى خدا این بار سنگین را به دوش مىکشد، و اگر به زن بگویند تو باید در خانه بمانى و نسل را تربیت کنى، او نیز به خاطر خدا قبول مىکند، و هیچ تناقضى هم در این دو قسم حکم نمىبیند.
آرى اختلاف شئون و مقامات اجتماعى و اعمال بشرى بهحسب اختلاف مجتمعات، و جو آنها چیزى نیست که کسى بتواند آن را انکار کند، یک سرباز، یا یک حاکم، و یا یک قاضى مسلمان، اگر افتخار مىکند به خاطر یک احترام خرافى و غیرواقعی نیست، بلکه یک کرامت واقعى است، و آن این است که توانسته در راه خدا مسئولیتى سنگین را به عهده بگیرد، ولى یک سرباز غیرمسلمان که در محیطى مادى تربیتیافته، او نیز در جنگیدن و خون دادن و اینکه حاضرشده است جان خود را در راه وطن خود بدهد افتخار مىنماید، لیکن به خاطر یک احترام خرافى، و غیرواقعی افتخار مىکند، و آن این است که وقتى کشته شد و به اعتقاد او نابود و هیچ و پوچ گشت، مردم نامش را در فهرست فداکاران در راه وطن مىبرند، و از خود نمىپرسد وقتى من هیچ و پوچ شدم کجا هستم که از تعظیم نامم لذت ببرم.
و همچنین یک ستاره سینما در آن جامعه احترامى پیدا مىکند، که حتى رئیسجمهور هم آن احترام را نداشته باشد، درحالیکه شغلشان و آنچه در طول عمر به مردم مىدادند، بزرگترین عامل سقوط مقام زنان بود، و شنیع٬ترین فحشا و سزاوار شنیعترین سرزنش بودند.
پس همه اینها که گفتیم علتش این است که ظرف زندگى خوبیها و بدیها و افتخارات و ننگها را معین مىکند، چه بسیار جمعیتها که یک امر ناچیز و حقیر را تعظیم، و یک امر مهم و ارزنده را تحقیر مىکنند، پس هیچ بعید نیست که اسلام امورى را تعظیم کند، و ما مسلمانانى که در محیط مادیت و غربزدگى بار آمدهایم آن را حقیر بشماریم، [چون ظرف زندگی ما ظرف فاسد مدرنیسم است نه اسلام] یا اسلام امورى را حقیر بشمارد که در چشم و درک ما بسیار عظیم باشد، و بر سر آنها سر و دست بشکنیم، و ظرف در صدر اسلام ظرف تقوا و ایثار آخرت بر دنیا بود، نه ظرفى که فعلاً ما داریم.»*
چند نکته در مورد ادامه روند وبلاگ:
1- روند زمانی انتشار مطالب منظم نخواهد بود و عامل تعیین کننده آن فرصت ضیق حقیر است. اینجا شاید هفتهای یکبار، ماهی یکبار یا سالی یکبار به روز رسانی شود. سعی بنده در پاسخ به سؤالات این است که در اسرع وقت باشد. اما ممکن هست پاسخها به تأخیر بیافتند.
2- نگاشتههای صالحات حاصل «مسائل» کل جامعه است نه زندگی شخصی نویسنده یا بروز آن. به همین دلیل به سؤالاتی که مصداق ورود به حریم شخصی است پاسخ داده نمیشود و حذف خواهند شد.
۱- سوره فجر آیه 14.
*منبع: ترجمه تفسیر المیزان، ج4، ص: 558-556