بسم الله النّور
راستش نمی خواستم اولین مطلب سال جدید را به این موضوع بپردازم. اما به لطف صدا و سیما و برنامه های وزینش قبل از تحویل سال جدید! این موضوع برای مطلب فراهم شد!
خانم ؟؟؟؟ مجری برنامه سال تحویل شبکه پنج بودند که (البته خود ایشان مجری برنامه های آشپزی و گلدوزی و... هستند!) تا دلتان بخواهد فمینیست بودنشان را به رخ بینندگان کشیدند!
البته بنده برنامه را کامل ندیدم اما بخشی را که دیدم، خانم دکتر دستجردی (وزیر بهداشت دولت گذشته) را دعوت کرده بودند و دو خانم دیگر که گویا مخترع بودند. مجری از خانم دکتر پرسید: «من شنیده بودم پدرتان گفته بودند من دخترم را برای آشپزخانه تربیت نکردم!» خانم دکتر هم در پاسخی هوشمندانه گفتند: «من سعی کردم دخترانم را مادر و همسر تربیت کنم که در کنارش به وظایف دیگرشان برسند.» (نقل به مضمون)
باید از خانم مجری پرسید شما که از آشپزخانه خانه ات به آشپزخانه استودیو آمدی چه ارمغانی برای خودت و جامعه زنان داشتی که این قدر راحت زنان خانه دار را، که خانه شان را لایق محبت و گرمای وجودشان دانسته اند تحقیر و توهین می کنی!
همه ی شما دوستان میدانید بنده نه مخالف فعالیت اجتماعی زنانم نه اشتغالشان. اما از زنانی که از زن بودنشان منزجرند و به زنانی که زنند (با تمام ابعاد وجودی انسانی به نام زن) به دیده ی تحقیر می نگرند متنفرم!
من از مردان زن ستیز (فالونیست/مسکیولینیست) هم بسیار متنفرم اما از این چنین زنانی بیشتر متنفرم!
هیچ وقت نتوانستم چنین زنانی را درک کنم (البته همه اش به دلیل لطف رب العالمین است و مادری که مرا دختر بار آورد ) که هیچ گاه نه تحقیر شدم برای دختر بودم و نه توهین و نه پسرها به رخم کشیده شدند. و هیچ گاه هم (خدا شاهد است) آرزو نکردم پسر باشم. و هیچ گاه هم از کارهای زنانه منزجر نبوده ام و از آن ها نبوده ام که دست به سیاه و سفید نزنم و بالاترین هنرم در آشپزی نیمرو پختن باشد! من به آشپزی و انواع هنرهای دستی خیلییییییی علاقمندم اما حضور اجتماعی وافی و کافی هم دارم، به لطف خدا وقت سرخاراندن هم ندارم.
و الگویم در این زمینه دو سه نفرند، اول مادرم، دوم مادربزرگ مادرم و یکی از اساتید خانمم که همه چیز زنانگی هایش در زندگی اش سرجایش هست و زمان مطالعه اش از حد تصور امثال من فراتر.(درباره ایشان در آینده خواهم نوشت.)
من وبلاگ های دختران و زنان فمینیست را زیاد می خوانم. (آن ها که خودشان اعتراف می کنند فمینیست بوده اند) اما پس از گذشت سه دهه یا چهار دهه از زندگی کردنشان، پناه آلامشان خانه و آشپزخانه شده است. دختری که تمام عمرش جنگیده برای گرفتن حقوقش، جنگیده برای این که اثبات کند از مردان بهتر است؛ الان می نویسد از این که رفتم فلان غذا را پختم، لباس هایم را شستم و و زن خانه شدم. چه قدر حالم خوب شد.
دختری که فلسفه خوانده و الان دانشجوی دکتری است (دیگر همه می دانند که فلسفه خیلی با روحیات خانم ها سازگار نیست!) و می نویسد از پارچه گل گلی خریدن و دوختنی هایش و حس خوب خودش را با نوشتنش به اشتراک میگذارد. اما زمانی که دوز فلسفیدنش بالا برود نه حال خودش خوب است نه نوشته هایش.
و زنی 40 ساله که وکیل بوده است و به اصرار شوهرش در خانه دست به سیاه و سفید نمیزده است و همه ی زندگی اش کار بوده و کار و کار؛ الان عکس و دستور بافتنی ها و آشپزی هایش را می گذارد در وبلاگش و از زنانگی هایش می نویسد. (اگر نویسندگانشان راضی بودند لینک هم میگذاشتم اما فکر نمیکنم راضی باشند.)
این ها نمونه های کوچکی است از زنانی که زمانی زن بودنشان را با به پای مردان رسیدن، انکار کرده اند و الان گمشده ی وجودشان را در زن و دختر بودن یافته اند.
اگر زمانی دفتر مشاوره بزنم و خانم های شاغل بیرون از خانه ی افسرده مراجعه کنند، اولین کاری که برای درمانشان انجام میدهم گذراندن دوره ی خانه داری و آشپزی و خیاطی و بافتنی و این هاست. نتیجه اش را هم به عنوان یک تکست علمی به رخ امثال خانم مجری می کشم! البته امیدوارم حال الان و آینده ایشان هم خوب باشد و نشوند مثل خانم هایی که مثالشان را زدم.
و در انتها یک توصیه خواهرانه به خانم ها و آقایان داغ تر از کاسه آش فمینیست دارم!
لطفا به زنان توهین نکنید!
پ.ن 1: آرزو میکنم سال جدید برای تک تک شما عزیزان سال فاطمی بودن و فاطمی زیستن باشد.
پ.ن 2: می خواهم بخش نهایی بالا رفتن سن ازدواج دختران را بگذارم اما چون در ایام نوروز دوستان کمتر به صالحات سر می زنند، بعد از این این ایام خواهم گذاشت ان شاء الله
پ.ن 3: در اینجا به هیچ وجه منظور این که کار خانه وظیفه زن هست یا نیست، نمی باشد. این جا هدف زنانگی زنان و حال و احوالشان است.