بسم الله النور
برای فهم چرایی به وجود آمدن فمینیسم باید نگاهی به تاریخ و جایگاه زن غربی در قرن 18 و 19 بیاندازیم.
در بیان تاریخ این گونه آمده است که جایگاه زنان در قرن 18 و تا نیمه قرن 19 شبیه جایگاه بردگان بوده است و نسبت به مردان هیچ اختیاری نداشتند. زن در آن زمان به طور کامل به مردان نزدیکش از جمله پدرو برادر و پس از ازدواج به همسرش وابسته بوده است.
زن در آن زمان ارث نمی برده و حق مالکیت نداشته است و اگر مالی داشته پس از ازدواج متعلق به شوهرش بود. زن در آن زمان اگر کار هم می کرد، می بایست دستمزدش را به همسرش می داد.
اگر زنی در آن زمان ازدواج نمی کرد مورد تمسخر و استهزاء قرار می گرفت و از جامعه طرد می شد.
زن امکان تحصیل نداشت و اگر همسرش از دنیا می رفت حمایت مالی خود را از دست می داد و اگر شاغل بود پس از فوت شوهرش کارش را از دست می داد.
اگر اوضاع بر زنی در زندگی زناشویی اش سخت می شد، تا سال 1891 که امکان طلاق به او داده شد، امکان طلاق و جدایی نداشت و باید تمام ظلم های شوهرش را تحمل می کرد و اگر اعتراض می کرد توسط قانون و عرف مورد مجازات قرار می گرفت.
زن در آن زمان امکان تحصیل و به تبع آن مشارکت سیاسی نداشت و حضورش در اجتماع فقط به عنوان خدمت گذار جنس مرد بود.
«از اواخر سده هفدهم این مسئله که زن به خوبی مرد است مطرح شد، اما در عین حال برخی از نویسندگان نیز علاوه بر تأکید بر آزادی، برابری، حقوق فرد و غیره، به صراحت این ها را صرفا برای مردان می دانستند و زنان را واجد سرشت و طبیعتی خاص می دیدند که مستلزم جدا کردن سپهر خصوصی –عمدتا زنانه- از سپهر عمومی –عمدتا مردانه- بود.
یک نمونه بارز از این طرز تفکر در آرای ژان ژاک روسو است که صراحتاً معتقد بود «احساسات زنان قوی تر از آن است که به توانایی خرد ورزی مردان برسند»، «زن طبیعتاً ضعیف است» و در مقابل از اهرمی برخوردار است که می تواند قلب مرد را تکان دهد. و همچنین معتقد بود چون در خرد ورزی زن تردید است نمی توان او را واجد حقوقی دانست.
اما مهم ترین آموزه های روسو درباره ی زن این است که وظیفه ی زن خشنود ساختن مرد است. درواقع او حیثیتی ابزاری برای زن قائل است و نه غائی. در اصل همین باعث می شود که او زنان را از شمول شهروندی کنار گذارد.»*
همه ی این عوامل در کنار هم همراه شد با انقلاب صنعتی و جنگ های جهانی و نیاز به نیروی کار که زنان هم به عنوان نیروی کار ارزان وارد عرصه ی اشتغال شدند و عرصه خانه و کار که در گذشته به هم پیوسته بود به دو عرصه ی مجزا از هم تبدیل شد. پس از ورود زنان به کارخانجات و... هنوز هم باورها و قوانین تغییر نکرده بود و زنان حق مالکیت و ارث و ... نداشتند.
مجموع همه ی این عوامل موجب شروع حرکت هایی در جوامع غربی در دفاع از حقوق زنان شد.
پس می توان نتیجه گرفت که فمینیسم برای به دست آوردن جایگاه برابر با مردان و جبران ظلم های رفته بر آنان، همچنین به دست آوردن حقوق برابر مالکیت، ارث، تحصیل، حق رأی و در یک کلام جایگاه اجتماعی مساوی با مردان به وجود آمد.
برای مطالعه بیشتر:
http://www.hastingspress.co.uk/history/19/overview.htm
http://www.thebirdtree.co.uk/showmedia.php?mediaID=66
http://historyengine.richmond.edu/episodes/view/5368
https://www.connerprairie.org/Learn-And-Do/Indiana-History/America-1860-1900/Lives-Of-Women.aspx
(برای انگلیسی بودن مطالب لینک ها عذر می خواهم اگر زمانی فرصت کردم ترجمه را قرار خواهم داد)
*از جنبش تا نظریه های اجتماعی، تاریخ دو قرن فمینیسم، حمیرا مشیرزاده، نشر شیرازه