پاسخ :
توصیه میکنم سر صبر و حوصله دوباره متن رو مطالعه بفرمایید. 1- من فکر میکنم این نوعی بیانِ احکام ازدواج است با کلام هم نفس!
بیان حکمت ازدواج هست. احکام و تفاوت اون ها از همین حکمت ها منشاء می گیرند.
2- آیه ای که شما ضمیمه کرده بودید که خلقناکم من نفس واحده درمورد همه ی
انسانهاست که از حضرت آدم خلق شده اند! نه زوج ها. این اصلا به زوجیت اشاره
نداره!
آیه ی دومی که در پاسخم اوردید برای این منظور صحیحتره و البته زن رو هم نفس مرد میدونه نه مرد رو!
به زوجیت حضرت آدم و حوا که صد درصد اشاره دارد. و طبق نظر آیت الله جوادی آملی، حضرت آدم و حوا اولین مصداق خلقت از نفس واحده هستند و نه «تنها» مصداق.
البته مسئله شمارو ابتدایه آیه 11 سوره شوری حل می کند. «فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکمُ مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا» خطاب این آیه کل انسانهاست. چیستی مفهوم «نفس» هم بسیار در موردش نوشته اند که اینجا مجال مطرح کردن آن نیست.
نکته دیگر که در تفاسیر ندیدم، ضمیر «کم» در واژه «خلقناکم» هست که ضمیرجمع هست نه مثنی که صرفا به حضرت آدم و حوا اشاره کند.
در ادامه بخشی از تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی ذیل آیه 1 سوره نساء می آورم تا موضوع روشن تر شود. (بنده هر قسمت رو خوندم کپی کردم و ممکن هست بعضی بخش ها تکراری باشند)
خداوند سبحان همه انسانها را از یک نفس (اصل، ذات، ریشه، حقیقت و گوهر) آفرید و همه مردان و زنان، حتی آدم و حوّا(علیهماالسلام) از یک حقیقتاند و حقیقت این دو نیز یکی است،[تسنیم، جلد 17 - صفحه 87]
مصداق بارز و نخستین مصداق «نفس واحده» و منشأ همه انسانها حضرت آدم(علیهالسلام) است و خود آن حضرت نیز مشمول این آیه و مأمور به تقواست. آن حضرت نخستین انسان از نسل بشر کنونی است و «نفس واحده» در این آیه شریفه اشاره به حقیقت مشترک بین او و دیگری است؛ لیکن نه وی اولین انسان مخلوق خداست و نه جهان حاضر نخستین عالم آفریده شده است، چنانکه این عالم و آدم و نسل او آخرین مخلوق پروردگار نیز نیستند.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 88]
نخستین کسی که از حقیقت واحد انسانی ظهور کرد آدم(علیهالسلام) بود؛ به دیگرسخن آن حقیقت ابتدا به صورت حضرت آدم آشکار شد. خدای سبحانتسنیم، جلد 17صفحه 89
همسر آدم(علیهالسلام) را نیز از همان حقیقت واحد آفرید؛ یعنی یک حقیقت مبدأ قابلی پیدایش آدم و همسر اوست؛ زن از مرد آفریده نشده است تا اینکه مرد فضیلت و شرافت تکوینی داشته باشد. جسم و روح حوّا(علیهاالسلام) همسنخ جسم و جان آدم(علیهالسلام) بوده است، زیرا با بخشی از طین خاص، بدن حضرت آدم و با بخش دیگر آن بدن حضرت حوّا آفریده شد. روح آدم و حوّا(علیهماالسلام) نیز مستقیماً و مستقلاً تنزل یافته و به بدنهای آنان تعلق گرفته است.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 88]
خدای سبحان از «نفس واحده» که مصداقش آدم(علیهالسلام) است و از همسرش حوّا(علیهاالسلام) نسل فراوانی را آفرید و پراکند نه از افرادی دیگر، بنابراین آیه مورد بحث، هم وحدت نوعی انسانی و اشتراک همه انسانها در حقیقت واحد انسانیت را بیان میکند و هم وحدت نسل بشری که همه به یک پدر و مادر منتسباند و از یک پدر و مادر پراکنده شدهاند، پس همه افراد بشر پایگاه مشترک تکوینی دارند[تسنیم، جلد 17 - صفحه 89]
«نفس» به معنای ذات و حقیقت است و نفس هر چیزی، ذات و عین و حقیقت آن است، پس (خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَة) یعنی همه شما را از یک ذات و حقیقت آفرید؛ مثلاً وقتی گفته میشود: «جاء زید نفسه» یعنی خودش آمد.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 100]
تعبیر «نفس واحده» بیان کننده آن است که همه مردان و زنان حتی آدم و حوّا از یک حقیقت مشترک (انسانی) هستند. اگر به جای «نفس واحده»، با ذکر مصداق آن، تعبیر «خلقکم من آدم» میآمد، فقط روشن میشد که خلقت انسانها از آدم است؛ امّا اتحاد حقیقت همگان را نمیفهماند، همانگونه که وقتی گفته میشود آدم از خاک است، مفهوم این سخن یکی بودن حقیقت آدم با حقیقت خاک نیست.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 100]
اشاره به خلقت همه انسانها از «نفس واحده»: (خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَةٍ) بدین معناست که ارتباط انسانها با یکدیگر براساس امری تکوینی است؛ نه اعتباری[تسنیم، جلد 17 - صفحه 100]
خداوند، پدران و مادران و اجداد همه انسانها حتی حضرت آدم و حوّا(علیهماالسلام) را از نفس و حقیقتی مشترک آفریده است؛ یعنی مبدأ فاعلی همگان واحد و مبدأ قابلی همه یکی است: (خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَة)[تسنیم، جلد 17 - صفحه 101]
. وصف (واحِدَة) میفهماند که (مِن نَفس) جنس سافل یا متوسط نیست که تحت آن، انواع یا اجناسی باشد و هر کسی از نوعی خاص آفریده شده باشد تا تمایز ماهوی شکل بگیرد، پس انسانها از حقیقت واحد خلق شده اند و تعدّد و تمایز ماهوی میانشان نیست.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 104]
مصداق «نفس» در این آیهچنان که گذشت، حقیقت انسانیت یکی است و همه انسانها از خداوند و از نفس و ذات و اصل و حقیقتی مشترک آفریده شده اند و هم مبدأ فاعلی و هم مبدأ قابلی همگان یکی است: (اتَّقوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَة).
آیه مورد بحث ظهور قوی دارد که حضرت آدم(علیهالسلام) نخستین مصداق از (نَفسٍ واحِدَة) است، هرچند صراحت ندارد.
شواهد درونی و بیرونی تأیید میکنند که نخستین مصادیق نفس واحده آدم و حوّا هستند و انسانهای بعدی همه از این دو متولد شده اند.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 105]
شاهدهای درونی: 1. تعبیر (وخَلَقَ مِنها زَوجَها) که نشان میدهد اولاً حقیقت حضرت آدم و حوّا(علیهماالسلام) یکی است؛ ثانیاً مصداق بارز و نخستین مصداق «نفس واحده» و منشأ همه انسانها حضرت آدم(علیهالسلام) است.
2. خطاب عام و عمومی (یا أیُّهَا النّاس) در صدر آیه که نشان وجه تعبیر به «نفس واحده» به جای «آدم» است، زیرا مبدأ فاعلی همه و نیز حقیقت همگان واحد است، در اینحال تعدد حکم و تکثّر قانون بیوجه است. براین اساس، خود حضرت آدم(علیهالسلام) نیز که جزو ناس و مأمور به تقوا و مخلوق ربّ است، مشمول این آیه است.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 105]
برپایه (وخَلَقَ مِنها زَوجَها) خدای سبحان همسر آدم را نیز از همان حقیقتِ واحد آفرید؛ یعنی یک حقیقت، مبدأ قابلی پیدایش آدم و همسر اوست و آن حقیقت واحد، انسانیت است (تجربه نشان میدهد که مذکّر و مؤنّث مجانس هر دو از یک نوعاند و این اصل مجرّب به انسان اختصاص ندارد) و نخستین کسی که از آن حقیقت (انسانیت) ظهور کرد، آدم(علیهالسلام) بود، پس مرجع ضمیر «ها» در (وخَلَقَ مِنها) «نفس واحده» است[1]؛ نه باقیمانده گِل آدم(علیهالسلام) یا از عضوی از اعضا یا از استخوان دنده چپ او[2]، پس طبق ظاهر آیه، خلقت هر دو از یک حقیقت است؛ و روایات مبدأ بدنی را معیّن کردهاند.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 107]
شواهد قرآنی این مطلب: أ. (فاطِرُ السَّماواتِ والأرضِ جَعَلَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجا)[3]؛ یعنی از نفس شما انسانها همسرانتان را قرار دادیم؛ نه از مبدأی دیگر یا از مانده گِل شما یا عضوی از اعضایتان.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 107]
(خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَة ثُمَّ جَعَلَ مِنها زَوجَها وأنزَلَ لَکُم مِنَ الأنعامِ ثَمانیَةَ أزواج)[1]: در این آیه مانند آیه مورد بحث ابتدا سخن از آفرینش نفس واحده و سپس خلقت همسر اوست؛ ولی در ادامه میفرماید که خداوند چارپایان را هشت جفت (نر و ماده یا وحشی و اهلی) برایتان آفرید، پس چنین نیست که ماده از نر باشد، بلکه از هر حقیقتی یک جفت آفریده شده است.[2]
ج. (ومِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجاً لِتَسکُنوا إلَیها)[3]؛ از نشانههای خدا آن است که از همان حقیقت واحد برای شما همسرانی آفرید تا با آنها آرامش یابید: از سویی مردان عهده دار اداره زندگی و تأمین معاش هستند که با تلاش، خستگی و اضطراب همراه است، درنتیجه نیازمند آرامشاند و از طرف دیگر بیگانه نمیتواند مایه آرامش باشد، از این رو خداوند از همین حقیقت، زن را آفرید تا سکینه و آسایش مرد باشد.
د. (واللهُ جَعَلَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجاً وجَعَلَ لَکُم مِن أزواجِکُم بَنینَ وحَفَدَة)[1]؛ خداوند برای تأمین آسایش شما از نفس و حقیقت خودتان جفت هایی و از جفت های شما فرزندان و نوه ها را برایتان قرار داد.
این آیات درباره زن و مرد است؛ خواه زن در مقابل شوهر یا برابر مرد.
نتیجه اینکه زن و مرد دارای یک حقیقت اند و زن از مرد آفریده نشده است تا مرد فضیلت و شرافت تکوینی داشته باشد.[تسنیم، جلد 17 - صفحه 110]
3- بعد اینکه این هم نفس شدن یا هم نفس بودن رو در کدوم زندگی میتونید مثال بزنید؟
ما
حتی از ائمه مون یا علمامون چنین الگویی نداریم. اگر منظورتون حضرت علی و
زهراست که باید بپرسم هم نفسی روچطور در قالب زندگی اونها تعریف میکنید؟
حال آنکه آن ها هر دو پیشتر خلیفه الله بودند!
نه اینکه از قالب همسری به این مقام برسند.سایر ائمه و مثلا امام حسن چطور؟
از ائمه خارج بشیم از علما هم مثالهای بسیاری برای این شکست هم نفسی
وجودداره!
بحث بنده مصداقی نبود اما شما به مصداق بردید.
اشتباه شما این هست بحث خلیفه الله بودن رو از زوجیت جدا می گیرید. در صورتی که این دو جایگاه می توانند باهم ظهور پیدا کنند. حضرت علی و حضرت زهرا زوج یکدیگر بودند خلیفه خدا در زمین هم بودند. این ها باهم منافات ندارند.
بنده فکر می کنم شما با واژه «هم نفسی» مشکل اساسی دارید. فعلا از واژه «زوج» به جایش استفاده کنیم.
یعنی هرجا شما و بنده گفتیم «هم نفس» بگوییم «زوج» چون تفاوتی ندارند در اصل. اما هم نفسی اشاره دارد به باطن زوجیت.
پس با این فرض شکل سؤال شما این طور تغییر می کند: «بعد اینکه این
هم نفس شدن یا هم نفس بودن رو زوجیت و رسیدن به باطن اون در کدوم زندگی میتونید مثال بزنید؟
ما
حتی از ائمه مون یا علمامون چنین الگویی نداریم. اگر منظورتون حضرت علی و
زهراست که باید بپرسم
هم نفسی زوجیت و رسیدن به باطن اون روچطور در قالب زندگی اونها تعریف میکنید؟
حال آنکه آن ها هر دو پیشتر خلیفه الله بودند! »
فکر میکنم این تغییر به فهم مطلب کمک کرد.
اما در مورد بخش دوم صحبت شما، روایات متعدد داریم که اگر علی ع نبود، برای فاطمه س کفوی نبود. در شرح این روایت ها علامه حسن زاده تعبیر زیبایی دارند و می فرمایند تنها زوج معصوم عالم حضرت علی و حضرت زهرا هستند. و به تعبیر بنده رسیدن به بالاترین حد کفویت و تناسب میان زن و مرد که در زوجیت این معصوم ظهور کرده است.
در مورد بخش دوم سؤال شما، اتفاقا الگوی تعریف شده کاملا جوابگو هست. ائمه دیگر به بهترین حالت زوجیت نرسیدند و زوجیت آن ها منحصر شد در لایه رویی یعنی محرمیت. و همین موضوع برای ما روشن می کند که نرسیدن به باطن و بالاترین مرتبه زوجیت (یعنی هم نفسی) نقص نیست.
4- من به طور کلی زندگی انفرادی رو قبول تر دارم. بله قطعا وجود همسر باعث
میشه که انسان به آرامشهای روانی، جسمی، جنسی و امثالهم برسه که باعث بشه
طی طریق براش ساده تر باشه اما این طی طریق به صورت انفرادی است که اتفاق
میفته. این نظر منه، کما اینکه در عالم ثانی هم قرار نیست این دو نفر هم
نفسانه با هم باشند! نه! هرکدوم جدا هستند.
همون طور که گفتید این عقیده شماست و البته عقیده صحیحی نیست.
منظور شما از عالم ثانی آخرت هست؟
اگر بله، اشتباه می کنید، چون در بهشت هم انسان ها زوج هستند. (ازواج مطهره)
5- و زوجیت زن و مرد که در قالب کلید و قفل عنوان کردید همون بیان احکام بود!
یک زن برای چی نباید بتونه با دو مرد هم کفو باشه یا زوج باشه، یا چرا برای
مردها دوتایی بودن نیست و برای زنها هست، چرا یک زن نمیتونه قفلی باشه که
با دو کلید همخوانی داره اما یک مرد کلیدی باشه که با چهار قفل هم خوان
است و همزمان باهر چهارتا میتونه
زندگیِ هم نفسانه زوجیت داشته باشه! به نظر بنده
که شدنی نیست، یا از هر دو جنس شدنی نیست یا اگر شدنیه برای هر دو شدنیه.
خیر برداشت شما اشتباه هست، بیان احکام نبود، بلکه بیان مفهوم زوج در قالب مثال بود برای تقریب به ذهن. و واژه «زوج» چنین مفهومی دارد.
زوج اصلا معنایش دوتایی نیست چه برای مرد چه برای زن. در قرآن
ازدواج ازواج ثلاثه هم داریم. (واقعه)
زن نمی تواند زوج دو مرد باشد چون خلقت و چیزی که در آفرینش او تعریف شده متفاوت هست با مرد. این قانون رو طبیعت هم ثابت کرده.
6- تاکیدم روعبارت هم نفس بودنه و توصیف ماجرا با این عبارته! با احکام مشکلی
ندارم چون پیِ حکمتش نیستم وبه عنوان حکم می پذیرم اما اگر قراره فلسفه ی
ازدواج توضیح داده بشه توضیح ما باید چرایی اینها رو هم در بر بگیره دیگه.
به نظرم فلسفه ای که شما از ازدواج دنبالش هستید با این احکام جور در نمیاد یا بهتره بگم به خوبی نمیتونه این احکام رو توضیح بده!
کلا بگم این فلسفه رو قبول نداشتم.
توصیه میکنم سر صبر و حوصله دوباره متن رو مطالعه بفرمایید.
تأکید متن بر روی زوجیت بود و نه همنفس بودن. زوجیت می تواند به عمق و باطن خودش یعنی هم نفس بودن برسد یا نرسد. با فهم این جمله مسئله حل خواهد شد.
7- در مورد شماره ی 4 که درمورد رسیدن به خدا عرض کردم که گفتید برداشت شخصی من بوده، از این جمله این برداشت رو داشتم:
ازدواج برای انشاء صورت انسانی است، و هدف از ازدواج پرورش انسانی است که غایت آن خلیفه الله شدن است.
به نظرم این معنایی جز ازدواج برای رسیدن به خدا نمیدهد!
منظور از انشاء صورت انسانی، نسل زوجین هست که به عنوان خلیفه خدا تربیت شوند.