صالحات

نظام زوجیت در اسلام (1)

بسم الله النّور

-

(این مطلب برای تفکر مخاطبان نوشته شده و برخی جوانب آن دارای نقایصی است که نیاز به تکمیل دارد. لطفا کپی نفرمایید.)

فهم ما از زوجیت در فرهنگ عمومی، ازدواج زن و مرد و خوانده شدن عقد و محرم شدن این دو نفر به یکدیگر است. امّا زوجیت در بیان قرآن کریم، مفهومی بسیار فراتر و عمیق‌تر از آن چیزی است که عموماً در مورد ازدواج درک می‌کنیم. ازدواج در نظام تکوین، ظاهری دارد و باطنی. باطن ازدواج و زوجیّت «هم‌نفسی»[1] است و ظاهر آن «محرمیت». اگر زوجیت و هم‌نفسی در بستر محرمیت مرد و زن، پس از عقد رقم نخورد، وضعیت می‌شود همانی که ما الآن درگیرش هستیم. طلاق‌های روزافزون و بحران ازدواج.

برای رفع مشکلات اگر مبانی معرفتی‌مان مخدوش باشد، راهکار ما هم برای رفع آن ناکارآمد خواهد بود. معرفت ما نسبت به «زوجیت» ناقص است و به همین دلیل روش‌های ما برای حل مسائل موجود در این زمینه فاقد کارایی لازم هستند. ما در کشورمان و حتی در سطح جهان با بحران زوجیت مواجهیم، نه بحران جنسی. به‌عبارت‌دیگر «بحران جنسی» محصول و پیامد « بحران زوجیت» است. تقلیل و فروکاست ازدواج و کارکرد آن به رفع شهوت حیوانی، ظلمی است آشکار که سال‌هاست در حق عالم انسانی روا داشتیم. اگر ما ازدواج را به ابزاری برای رفع نیاز جنسی فروکاست کنیم، کلیه‌ی ساحت‌های حیات، که «زوجیت» یکی ارکان مهم آن است را به سطح ماده، جسم و غریزه تقلیل داده‌ایم و این نگاه با نگاه آنتروپولوژی غربی که انسان را در جسمش خلاصه می‌کند، تفاوتی نخواهد داشت. نتیجه چنین نگاهی می‌شود جامعه‌ای که در سطح  نیازهای جسمانی و غریزه متوقف می‌شود و رشد و تعالی‌ای به سمت مراتب بالاتر کمال انسانی نخواهد داشت. محصول چنین دیدی در چنان جامعه‌ای، تعاریف غیرقابل‌باور از خانواده است که آن را سه گونه می‌دانند، زن با مرد، مرد با مرد، و زن با زن! غافل از این‌که در ساختار خانواده تعریف‌شده در نظام خلقت، می‌بایست «زوجیت» مستتر باشد.

رفع نیاز جنسی یکی از نیازهای مهم بشر است که در بستر ازدواج مرتفع می‌شود اما هدف و غایت ازدواج چیزی بسیار فراتر از مسئله جنسی است. علامه حسن‌زاده آملی کلام حکیمانه‌ای در این زمینه دارند. ایشان می‌فرمایند: «ازدواج برای انشاء صورت انسانی است نه دفع شهوت حیوانی». هدف از ازدواج پرورش انسانی است که غایت آفرینش آن «خلیفه‌الله» شدن است. 

تمامی معیارهایی که اسلام برای انتخاب زوج معرفی کرده است معطوف به همین موضوع است تا زن و مرد در ازدواج، از ظاهر ازدواج که «محرمیت» به باطن آن یعنی «زوجیت» و «هم‌نفسی» برسند. معیار و بالاترین حد «زوجیت»، «زوجیت ایمانی» است که محصول «کفویت ایمانی» است. در روایات هم بر این موضوع تأکید شده است: «الْمُؤْمِنُ کُفْوٌ لِلْمُؤْمِنَةِ وَ الْمُسْلِمُ کُفْوٌ لِلْمُسْلِمَة»[2]

آنچه از روایات دیگر هم برداشت می‌شود بیانگر این است که فروکاست معیارهای ازدواج از «معیارهای باطنی» به «معیارهای ظاهری» مذموم است.

أَتَى رَجُلٌ النَّبِیَّ (ص) یَسْتَأْمِرُهُ فِی النِّکَاحِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص انْکِحْ وَ عَلَیْکَ بِذَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاکَ.[3]

مردى نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد تا درباره ازدواج با آن حضرت مشورت کند. پیامبر به او فرمودند: آرى ازدواج کن و بر تو باد به همسرى که دین‏‌مدار باشد خدا خیرت دهد!

وَ عَنْهُ ع أَنَّهُ نَهَى أَنْ تُنْکَحَ الْمَرْأَةُ لِمَالِهَا وَ جَمَالِهَا وَ قَالَ مَالُهَا یُطْغِیهَا وَ جَمَالُهَا یُرْدِیهَا فَعَلَیْکَ بِذَاتِ الدِّینِ.[4]

رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نهى کردند از اینکه با زنى به دلیل مال و زیبایى ازدواج شود حضرت فرمودند: مالش او را سرکش مى‏‌سازد و زیبایى‏‌اش او را به هلاکت مى‌‏کشاند بر تو باد به ازدواج با زن دین‏‌مدار.

مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً لَا یَتَزَوَّجُهَا إِلَّا لِجَمَالِهَا لَمْ یَرَ فِیهَا مَا یُحِبُّ وَ مَنْ تَزَوَّجَهَا لِمَالِهَا لَا یَتَزَوَّجُهَا إِلَّا لَهُ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ فَعَلَیْکُمْ بِذَاتِ الدِّینِ.[5]

رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: هرکس با زنى ازدواج کند و جز به دلیل زیبایى‏‌اش با آن زن ازدواج نکند در آن زن چیزى که دوست دارد نمى‏‌بیند و هرکس که با زنى به دلیل دارایى‌‏اش ازدواج کند و جز براى دارایى‏‌اش با او ازدواج نکند خداوند او را به دارایى زن وا می‌نهد بنابراین بر شما باد به ازدواج با زن دین‌دار.

آنچه از این روایات فهم می‌شود این است که اولاً معیار نباید ظاهری باشد، ثانیاً اگر در ازدواج معیار ظاهری شد، فرد نه‌تنها به‌ظاهر زوجیت نمی‌رسد بلکه به باطن آن‌هم راه نخواهد یافت و اگر معیار ازدواج کفویت در «دین» بود و رسیدن به باطن زوجیت، بلاشک ظاهر زوجیت که در «محرمیت» ظهور دارد هم محقق خواهد شد. به نظر می‌ر‌سد جعل مودّت و رحمت[6] میان زوجین، به شرط تحقق باطن زوجیت یا «هم‌نفسی» است.

جامعیت اسلام هم به همین است. در اسلام، جسم و جان، ظاهر و باطن توأمان هستند و نگاه تک‌وجهی ظاهر یا باطن صِرف، وجود ندارد.



[1] وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‌ ﴿الروم‏، 21﴾

و از نشانه‏‌هاى او اینکه از نفس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدان‌ها آرام گیرید، و میانتان مودت و رحمت نهاد. آرى، در این [نعمت] براى مردمى که مى‏‌اندیشند قطعاً نشانه‏‌هایى است.

[2] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏5، ص: 341

[3]الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏5، ص: 332

[4]دعائم الإسلام، ج‏2، ص: 195

[5]تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏7، ص: 399

[6] الروم‏،21

این سؤال را زیاد شنیده‌ایم که افراد می‌گویند ما در زندگی‌مان مشکل‌داریم و پس از ازدواج به آرامش نرسیدیم، دلیلش همین است، این افراد به باطن زوجیت راه نیافته‌اند چون معیارهایشان در انتخاب زوج مخدوش بوده است و یا مسائل دیگر، که همه مانع تحقق زوجیت و هم‌نفسی زن و مرد شده‌اند. 

۳ ۲
شبنم بیقرار
۰۷ خرداد ۰۰:۳۹
به نظرم باید دقیقتر هم نفسی رو باز کنید.

پاسخ :

ما در فارسی واژه‌ای که برای ازدواج داریم «همسری» است که واژه ی زیبایی است اما چیزی از عمق مفهوم زوجیت برای ما روشن نمی‌کند.
اما هم نفسی یا اتحاد دو نفس واژه مناسب‌تری هست. چیزی که در فارسی با عبارت‌های «یک روح در دو جسم» یا «یک جان در دو پیکر» می‌گوییم که کنابه از  شدت نزدیکی دو نفر هست.
وقتی هم در آیات متعدد آمده «خلقکم من نفس واحده» حکایت از شدت نزدیکی و اتحاد زن و مرد در زوجیت دارد.
این موضوع خیلی مفصل هست که باید در جای خودش به آن مفصل پرداخته شود ان شاء الله
سائلِ معنا
۰۷ خرداد ۱۲:۳۵
سلام علیکم
نمیدونم کلمه "هم نفسی " رو از کجا آوردید...
کلمه خوبی هست... امابرای رسیدن از ظاهر زوجیت (محرمیت جسمها) به باطن زوجیت (فرمودید هم نفسی ، و این هم نفسی منتج به مودت و رحمت خواهد شد و زوجیت در باطن هم اتفاق خواهد افتاد) به جای هم نفسی به نظرم میرسه کلمه ی مناسب تری میشه استفاده کرد... "هم نفسی" خودش یک نتیجه هست.... یک محصوله... ما برای پل زدن بین ظاهر زوجیت و باطن زوجیت نیاز به یک پروسه یا فرآیند داریم...

حلقه مفقوده ی بحث شما این پروسه هست... 
البته پیش شرطهای انتخاب رو هم بهش اشاره داشتید که خیلی خوب بود... اینها همه معد هستن در طی کردن این پروسه... منتها خود پروسه چیز دیگریست...

من اسم این پروسه رو میذارم "وفق"
یه مدتی رو حقیقت وفق خیلی فکر میکردم... و بسیار حرف دارم در این زمینه...
اینکه امام به زوجین میفرمودن : "برید با هم بسازید" این جمله ناظر به همین حقیقت "وفق" هست...

انسان بناست خلیفة الله بشه... خلیفه باید به صفات مستخلف باشه...
یکی از اسما الله که اولیای الهی در مراتب بالا بهش متلبس میشن اسم شریف "جامع" هست... برای تحقق این اسم در انسان لازمه اش قرار گرفتن در اضداد دنیاست... در تزاحم ها و تضاد های دنیاست... تزاحم هایی که مانند شاخه های شجر در هم تنیده و پیچیده هستن... که خود کلمه مشاجره از ریشه شجر می آد...
 انسان باید در دل این تضاد ها و تفاوت ها اسم جامع حق رو پیاده کنه...
با ازدواج بین زن و مرد بستری از تفاوت ها و تضادها ایجاد میشه... اما باید خروجی ازدواج مودت و رحمت باشه... بلکه بالاتر : انشاء صورت انسانی باشه....
بدون پیاده کردن حقیقت وفق ممکن نیست زن و مرد بتونن بین تضادها و تفاوت های ذاتی شون جمع کنن... و به اون هم نفسی که شما اشاره کردید نمی رسن...
خداوند در تشکیل مزاج انسانها با وفق بین طبیعت سردی و گرمی و تری و خشکی این اخلاط متضاد رو جمع فرمودن... و مزاج حاصل شد.... طوری که نه گرما سرما رو از بین می بره نه سرما گرما رو...
البته اندیشه در حوزه مزاج بسیار برای اهل تعقل نکته ها داره... بسیار هم مسئله گسترده ای هست... ماهیت مزاج یکی از سنگین ترین سوالاتی بود که بزرگان یهود ، وقتی پیامبر اعلام رسالت کرد برای آزمودن پیامبر خواستن از او بپرسند... که در بین راه به مولا علی برخوردن و وقتی مولا علی جواب اون سوالشون رو داد همه شگفت زده شدن و گفتن : اَ انت محمد؟!
مولا فرمود نه...  اونها قسم یاد کردن و گفتن : شما هر چه که حکمت بود را بیان کردید...

از بحث دور نشیم... به نظر میرسه باید روی حقیقت وفق و ماهیت وفق تحقیق و تفکر بیشتری بشه...

پاسخ :

علیکم السلام

1- واژه هم نفسی از آیات «خلقکم من نفس واحده» گرفته شده که در پی نوشت هم آیه 21 روم آمده.

2- متوجه منظور شما از «"هم نفسی" خودش یک نتیجه هست.... یک محصوله» نشدم.

3- در مورد وفق بسیار متشکرم که اشاره کردید، بنده تا پیش از اشاره شما در این مورد مطالعه ای نداشتم که با توضیحات شما باب مطالعه اش باز شد.
وفق در مورد ارتباط میان زوجین در آیه 35 سوره نساء آمده است: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیرا»
در این جا وفق بعد از شقاق مطرح شده.
« زن و شوهر، یک روح در دو پیکرند. کلمه «شِقاقَ» در جایى بکار مى‏‌رود که یک حقیقت به دو قسمت تقسیم شود.»(تفسیر نور، ج2، ص 64)
احتمالا واژه روبروی شقاق هم مبتنی بر این آیه باید وفاق باشد. یعنی اتصال دوباره. «وفق یعنى مطابقت و همسانى میان دو چیز»(مفردات، ج 4 ص 471)
فاعل وفق میان زن و شوهر خداوند هست یعنی وفق رو خداوند بین این دو نفر قرار می‌دهد. «دلها بدست خداست. یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما» (منبع همان)
همان طور که جعل مودت و رحمت از جانب خداست. (وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة)
فرآیندی که شما به آن اشاره کردید ناظر به حفظ این مودت و رحمت است، حفظ وفق هست. یعنی فرآیند حفاظت مودت، رحمت و وفاق که با سکینت و قوامیت رقم خواهد خود. شاید بتوان گفت عامل تداوم وفق همان مودت و رحمت هست که خداوند در ابتدای زوجیت جعل می کند و شرط تحقق آن، معیارهای صحیح برای انتخاب زوج هست.
لوسی می
۰۸ خرداد ۲۳:۱۴
خیلی مبهم بود! جامع نبود، سوالات مهمی میشه از این بحث استخراج کرد که در بحث جوابی براش نبود،
مثلا یکیش اینه که از کجا میشه استدلال کرد که هم نفسی فقط در یک زن و یک مرد با هم رخ میده؟!
اگر ایمان مطرح باشه آیا یک زن نمیتونه هم کفو دو مرد باشه؟! چرا نمیتونه؟
یا دو مرد؟
چرا دو زن نمیتونن هم نفس باشند؟!
چرا دو زن نمیتونن یک روح در دو پیکر باشند برای رسیدن به خدا؟!
اصلا بعد جنسیش رو هم کاری نداریم، که بگیم گناه هست یا نیست، چرا دو زن نمیتونن همزیستی داشته باشند برای رسیدن به خدا؟!
این هم نفسی بیشتر به نظرم بازی با کلمات بود.
یک روح در دو پیکر شدن آیا واقعاهدف ازدواجه؟!
آیا کم هستند کسانی که هیچ باوری به ایمان ندارند اما به غایت یک روحند در دو پیکر و به معنای کلمه هم نفس اند!
آیا اینهابه نهایت ازدواج رسیدن؟ مودت و رحمت بینشون جاری هست آیا؟
آیا بدون ازدواج نمیشه به چنین غایتی رسید؟
این که یک مرد میتونه چهار همسر دائم داشته باشه، هم نفسیش در کجا مستتر شده؟!
صیغه چه جایگاهی پیدا میکنه؟!
اصولا هم نفسی از کجا اومده؟ خلقناکم من نفس واحده از کجا به ازدواج اشاره داره؟
در ضمن این هم نفس هست یا هم نَفَس؟!
و یه عالمه سوال دیگه که نمیتونم به تحریر در بیارم،
و فکر میکنم اصلا بحث رو متوجه نشدم! بیشتر برام شعارگونه بود.

پاسخ :

می دانم پاسخ به هر سؤال سیلی از سؤالات دیگه رو برای شما خواهد داشت.
اما به ترتیب و اختصار پاسخ می دهم.

پاسخ همه سؤالات شما در فهم مفهوم زوجیت نهفته هست اگر زوجیت رو بفهمید مسئله حل خواهد شد.
دو نفر که زوج هم هستند یعنی مکمل هم هستند، شبیه دو چیز که چفت هم می شوند، مثل کلید و قفل، دو قطعه پازل، دو چیزی که در کنار هم یک کل واحد رو می سازند. اما دو هم جنس، مثل دو کلید هستند، یا دو قطعه پازل شبیه به هم که چفت هم نمی شوند. نسبت میان زن و مرد در زوجیت یک همچین چیزی است.

1- از کجا میشه استدلال کرد که هم نفسی فقط در یک زن و یک مرد با هم رخ میده؟!
پیش زمینه فهم این موضوع فهم زوجیت هست. دو جنس مخالف امکان زوجیت دارند نه یک جنس.

2- اگر ایمان مطرح باشه آیا یک زن نمیتونه هم کفو دو مرد باشه؟! چرا نمیتونه؟ یا دو مرد؟
سوالتون رو درست متوجه نشدم. منظور شما چند شوهری زنان هست؟ یا یک خانم بدون همسر می تواند هم کفو دو مرد باشه؟
به نظر من منظور شما برداشت دوم هست. یک خانم بدون همسر می تواند کفو دو مرد باشد اما می تواند با یکی از آن ها ازدواج کند.

3- چرا دو زن نمیتونن هم نفس باشند؟!
چون زوج نیستند.

4- چرا دو زن نمیتونن یک روح در دو پیکر باشند برای رسیدن به خدا؟!
نمی توانند زوج باشند اما می توانند همراه هم باشند به عنوان دوست برای رسیدن به خدا
قید «برای رسیدن به خدا» هم از جانب شماست. بنده در متن اشاره ای به این موضوع نداشتم.
صرفا عرض کردم که کفویت در ایمان بالاترین مرتبه زوجیت هست و این یعنی زوجیت مراتب پایین تر هم دارد.

5- این هم نفسی بیشتر به نظرم بازی با کلمات بود.
این نکته به نظر به این دلیل هست که خودتون فرمودید:«فکر میکنم اصلا بحث رو متوجه نشدم! بیشتر برام شعارگونه بود.»

6- یک روح در دو پیکر شدن آیا واقعاهدف ازدواجه؟!
در متن به این موضوع اشاره نشد.
هدف خلقت انسان بندگی خداوند هست در ازدواج هم همین طور. البته به نظر علامه حسن زاده هدف ازدواج «انشاء صورت انسانی است»

7- آیا کم هستند کسانی که هیچ باوری به ایمان ندارند اما به غایت یک روحند در دو پیکر و به معنای کلمه هم نفس اند!
آیا اینها به نهایت ازدواج رسیدن؟ مودت و رحمت بینشون جاری هست آیا؟
با صحبت شما موافقم، بینشون مودت و رحمت هم جاری هست اما لزوما در بالاترین حد زوجیت قرار ندارند.

8- آیا بدون ازدواج نمیشه به چنین غایتی رسید؟
به کدام غایت؟ بندگی خدا؟
ممکن هست مانند حضرت مریم که یک استثنا در کل تاریخ بودند.
قانون خلقت زوجیت هست و مسلما جدا شدن از این قانون طی مسیر رو اگر نگویم غیر ممکن، دشوار خواهد کرد.

9- این که یک مرد میتونه چهار همسر دائم داشته باشه، هم نفسیش در کجا مستتر شده؟!
در زوجیت، یک مرد امکان زوج شدن نسبت به چهار زن را دارد. البته نه هر مردی!
زوج بودن به معنی دو تایی نیست. به معنی کامل کننده هست.

10- در مورد چند همسری و متعه می خواستم در مطلب بعد اشاره کنم.
در صیغه بیشتر ظاهر زوجیت مطرح هست که می تواند به رسیدن به باطن زوجیت هم منجر شود.

11- اصولا هم نفسی از کجا اومده؟ خلقناکم من نفس واحده از کجا به ازدواج اشاره داره؟
وَ مِنْ ءَایَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمُ مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا (21 روم)
و آیات متعدد دیگر همه به موضوع زوجیت و ازدواج اشاره دارند که در لفظ ظاهر آیات هم آمده.

12- در ضمن این هم نفس هست یا هم نَفَس؟!
هم نفس
لوسی می
۰۹ خرداد ۱۰:۵۲
مرسی از پاسخهاتون.
من فکر میکنم این نوعی بیانِ احکام ازدواج است با کلام هم نفس!
آیه ای که شما ضمیمه کرده بودید که خلقناکم من نفس واحده درمورد همه ی انسانهاست که از حضرت آدم خلق شده اند! نه زوج ها. این اصلا به زوجیت اشاره نداره!
آیه ی دومی که در پاسخم اوردید برای این منظور صحیحتره و البته زن رو هم نفس مرد میدونه نه مرد رو!
بعد اینکه این  هم نفس شدن یا هم نفس بودن رو در کدوم زندگی میتونید مثال بزنید؟
ما حتی از ائمه مون یا علمامون چنین الگویی نداریم. اگر منظورتون حضرت علی و زهراست که باید بپرسم هم نفسی روچطور در قالب زندگی اونها تعریف میکنید؟ حال آنکه آن ها هر دو پیشتر خلیفه الله بودند! نه اینکه از قالب همسری به این مقام برسند.سایر ائمه و مثلا امام حسن چطور؟ از ائمه خارج بشیم از علما هم مثالهای بسیاری برای این شکست هم نفسی وجودداره!
من به طور کلی زندگی انفرادی رو قبول تر دارم. بله قطعا وجود همسر باعث میشه که انسان به آرامشهای روانی، جسمی، جنسی و امثالهم برسه که باعث بشه طی طریق براش ساده تر باشه اما این طی طریق به صورت انفرادی است که اتفاق میفته. این نظر منه، کما اینکه در عالم ثانی هم قرار نیست این دو نفر هم نفسانه با هم باشند! نه! هرکدوم جدا هستند.
و زوجیت زن و مرد که در قالب کلید و قفل عنوان کردید همون بیان احکام بود! یک زن برای چی نباید بتونه با دو مرد هم کفو باشه یا زوج باشه، یا چرا برای مردها دوتایی بودن نیست و  برای زنها هست، چرا یک زن نمیتونه قفلی باشه که با دو کلید همخوانی داره اما یک مرد کلیدی باشه که با چهار قفل هم خوان است و همزمان باهر چهارتا میتونه زندگیِ هم نفسانه داشته باشه! به نظر بنده که شدنی نیست، یا از هر دو جنس شدنی نیست یا اگر شدنیه برای هر دو شدنیه.
تاکیدم  روعبارت هم نفس بودنه و توصیف ماجرا با این عبارته! با احکام مشکلی ندارم چون پیِ حکمتش نیستم وبه عنوان حکم می پذیرم اما اگر قراره فلسفه ی ازدواج توضیح داده بشه توضیح ما باید چرایی اینها رو هم در بر بگیره دیگه.
به نظرم فلسفه ای که شما از ازدواج دنبالش هستید با این احکام  جور در نمیاد یا بهتره بگم به خوبی نمیتونه این احکام رو توضیح بده!
کلا بگم این فلسفه رو قبول نداشتم.


+در مورد شماره ی 4 که درمورد رسیدن به خدا عرض کردم که گفتید برداشت شخصی من بوده، از این جمله این برداشت رو داشتم:
ازدواج برای انشاء صورت انسانی است، و هدف از ازدواج پرورش انسانی است که غایت آن خلیفه الله شدن است.
به نظرم این معنایی جز ازدواج برای رسیدن به خدا نمیدهد!

پاسخ :

توصیه میکنم سر صبر و حوصله دوباره متن رو مطالعه بفرمایید.

1- من فکر میکنم این نوعی بیانِ احکام ازدواج است با کلام هم نفس!
بیان حکمت ازدواج هست. احکام و تفاوت اون ها از همین حکمت ها منشاء می گیرند.

2- آیه ای که شما ضمیمه کرده بودید که خلقناکم من نفس واحده درمورد همه ی انسانهاست که از حضرت آدم خلق شده اند! نه زوج ها. این اصلا به زوجیت اشاره نداره!
آیه ی دومی که در پاسخم اوردید برای این منظور صحیحتره و البته زن رو هم نفس مرد میدونه نه مرد رو!
به زوجیت حضرت آدم و حوا که صد درصد اشاره دارد. و طبق نظر آیت الله جوادی آملی، حضرت آدم و حوا اولین مصداق خلقت از نفس واحده هستند و نه «تنها» مصداق.
البته مسئله شمارو ابتدایه آیه 11 سوره شوری حل می ‌کند. «فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ  جَعَلَ لَکمُ مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا» خطاب این آیه کل انسان‌هاست. چیستی مفهوم «نفس» هم بسیار در موردش نوشته اند که اینجا مجال مطرح کردن آن نیست.
نکته دیگر که در تفاسیر ندیدم، ضمیر «کم» در واژه «خلقناکم» هست که ضمیرجمع هست نه مثنی که صرفا به حضرت آدم و حوا اشاره کند.
در ادامه بخشی از تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی ذیل آیه 1 سوره نساء می آورم تا موضوع روشن تر شود. (بنده هر قسمت رو خوندم کپی کردم و ممکن هست بعضی بخش ها تکراری باشند)

خداوند سبحان همه انسان‏ها را از یک نفس (اصل، ذات، ریشه، حقیقت و گوهر) آفرید و همه مردان و زنان، حتی آدم و حوّا(علیهماالسلام) از یک حقیقت‏‌اند و حقیقت این دو نیز یکی است،[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 87]
مصداق بارز و نخستین مصداق «نفس واحده» و منشأ همه انسان‏ها حضرت آدم(علیه‌السلام) است و خود آن حضرت نیز مشمول این آیه و مأمور به تقواست. آن حضرت نخستین انسان از نسل بشر کنونی است و «نفس واحده» در این آیه شریفه اشاره به حقیقت مشترک بین او و دیگری است؛ لیکن نه وی اولین انسان مخلوق خداست و نه جهان حاضر نخستین عالم آفریده شده است، چنان‏که این عالم و آدم و نسل او آخرین مخلوق پروردگار نیز نیستند.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 88]
نخستین کسی که از حقیقت واحد انسانی ظهور کرد آدم(علیه‌السلام) بود؛ به دیگرسخن آن حقیقت ابتدا به صورت حضرت آدم آشکار شد. خدای سبحانتسنیم، جلد 17صفحه 89

همسر آدم(علیه‌السلام) را نیز از همان حقیقت واحد آفرید؛ یعنی یک حقیقت مبدأ قابلی پیدایش آدم و همسر اوست؛ زن از مرد آفریده نشده است تا اینکه مرد فضیلت و شرافت تکوینی داشته باشد. جسم و روح حوّا(علیهاالسلام) هم‏سنخ جسم و جان آدم(علیه‌السلام) بوده است، زیرا با بخشی از طین خاص، بدن حضرت آدم و با بخش دیگر آن بدن حضرت حوّا آفریده شد. روح آدم و حوّا(علیهماالسلام) نیز مستقیماً و مستقلاً تنزل یافته و به بدن‏های آنان تعلق گرفته است.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 88]
خدای سبحان از «نفس واحده» که مصداقش آدم(علیه‌السلام) است و از همسرش حوّا(علیهاالسلام) نسل فراوانی را آفرید و پراکند نه از افرادی دیگر، بنابراین آیه مورد بحث، هم وحدت نوعی انسانی و اشتراک همه انسان‏ها در حقیقت واحد انسانیت را بیان می‏کند و هم وحدت نسل بشری که همه به یک پدر و مادر منتسب‏اند و از یک پدر و مادر پراکنده شده‏اند، پس همه افراد بشر پایگاه مشترک تکوینی دارند[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 89]
«نفس» به معنای ذات و حقیقت است و نفس هر چیزی، ذات و عین و حقیقت آن است، پس (خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَة) یعنی همه شما را از یک ذات و حقیقت آفرید؛ مثلاً وقتی گفته می‏شود: «جاء زید نفسه» یعنی خودش آمد.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 100]
تعبیر «نفس واحده» بیان کننده آن است که همه مردان و زنان حتی آدم و حوّا از یک حقیقت مشترک (انسانی) هستند. اگر به جای «نفس واحده»، با ذکر مصداق آن، تعبیر «خلقکم من آدم» می‏آمد، فقط روشن می‏شد که خلقت انسان‏ها از آدم است؛ امّا اتحاد حقیقت همگان را نمی‏فهماند، همان‏گونه که وقتی گفته می‏شود آدم از خاک است، مفهوم این سخن یکی بودن حقیقت آدم با حقیقت خاک نیست.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 100]
اشاره به خلقت همه انسان‏ها از «نفس واحده»: (خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَةٍ) بدین معناست که ارتباط انسان‏ها با یکدیگر براساس امری تکوینی است؛ نه اعتباری[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 100]
خداوند، پدران و مادران و اجداد همه انسان‏ها حتی حضرت آدم و حوّا(علیهماالسلام) را از نفس و حقیقتی مشترک آفریده است؛ یعنی مبدأ فاعلی همگان واحد و مبدأ قابلی همه یکی است: (خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَة)[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 101]
. وصف (واحِدَة) می‏فهماند که (مِن نَفس) جنس سافل یا متوسط نیست که تحت آن، انواع یا اجناسی باشد و هر کسی از نوعی خاص آفریده شده باشد تا تمایز ماهوی شکل بگیرد، پس انسان‏ها از حقیقت واحد خلق شده‏ اند و تعدّد و تمایز ماهوی میانشان نیست.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 104]
مصداق «نفس» در این آیه
چنان که گذشت، حقیقت انسانیت یکی است و همه انسان‏ها از خداوند و از نفس و ذات و اصل و حقیقتی مشترک آفریده شده ‏اند و هم مبدأ فاعلی و هم مبدأ قابلی همگان یکی است: (اتَّقوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَة).
آیه مورد بحث ظهور قوی دارد که حضرت آدم(علیه‌السلام) نخستین مصداق از (نَفسٍ واحِدَة) است، هرچند صراحت ندارد.
شواهد درونی و بیرونی تأیید می‏کنند که نخستین مصادیق نفس واحده آدم و حوّا هستند و انسان‏های بعدی همه از این دو متولد شده‏ اند.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 105]
شاهدهای درونی: 1. تعبیر (وخَلَقَ مِنها زَوجَها) که نشان می‏دهد اولاً حقیقت حضرت آدم و حوّا(علیهماالسلام) یکی است؛ ثانیاً مصداق بارز و نخستین مصداق «نفس واحده» و منشأ همه انسان‏ها حضرت آدم(علیه‌السلام) است.
2. خطاب عام و عمومی (یا أیُّهَا النّاس) در صدر آیه که نشان وجه تعبیر به «نفس واحده» به جای «آدم» است، زیرا مبدأ فاعلی همه و نیز حقیقت همگان واحد است، در این‏حال تعدد حکم و تکثّر قانون بی‏وجه است. براین اساس، خود حضرت آدم(علیه‌السلام) نیز که جزو ناس و مأمور به تقوا و مخلوق ربّ است، مشمول این آیه است.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 105]
برپایه (وخَلَقَ مِنها زَوجَها) خدای سبحان همسر آدم را نیز از همان حقیقتِ واحد آفرید؛ یعنی یک حقیقت، مبدأ قابلی پیدایش آدم و همسر اوست و آن حقیقت واحد، انسانیت است (تجربه نشان می‏دهد که مذکّر و مؤنّث مجانس هر دو از یک نوع‏اند و این اصل مجرّب به انسان اختصاص ندارد) و نخستین کسی که از آن حقیقت (انسانیت) ظهور کرد، آدم(علیه‌السلام) بود، پس مرجع ضمیر «ها» در (وخَلَقَ مِنها) «نفس واحده» است[1]؛ نه باقی‏مانده گِل آدم(علیه‌السلام) یا از عضوی از اعضا یا از استخوان دنده چپ او[2]، پس طبق ظاهر آیه، خلقت هر دو از یک حقیقت است؛ و روایات مبدأ بدنی را معیّن کرده‏اند.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 107]
شواهد قرآنی این مطلب: أ. (فاطِرُ السَّماواتِ والأرضِ جَعَلَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجا)[3]؛ یعنی از نفس شما انسان‏ها همسرانتان را قرار دادیم؛ نه از مبدأی دیگر یا از مانده گِل شما یا عضوی از اعضایتان.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 107]
(خَلَقَکُم مِن نَفسٍ واحِدَة ثُمَّ جَعَلَ مِنها زَوجَها وأنزَلَ لَکُم مِنَ الأ‏نعامِ ثَمانیَةَ أزواج)[1]: در این آیه مانند آیه مورد بحث ابتدا سخن از آفرینش نفس واحده و سپس خلقت همسر اوست؛ ولی در ادامه می‏فرماید که خداوند چارپایان را هشت جفت (نر و ماده یا وحشی و اهلی) برایتان آفرید، پس چنین نیست که ماده از نر باشد، بلکه از هر حقیقتی یک جفت آفریده شده است.[2]
ج. (ومِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن‏ أنفُسِکُم أزواجاً لِتَسکُنوا إلَیها)[3]؛ از نشانه‏های خدا آن است که از همان حقیقت واحد برای شما همسرانی آفرید تا با آن‏ها آرامش یابید: از سویی مردان عهده‏ دار اداره زندگی و تأمین معاش هستند که با تلاش، خستگی و اضطراب همراه است، درنتیجه نیازمند آرامش‏اند و از طرف دیگر بیگانه نمی‏تواند مایه آرامش باشد، از این رو خداوند از همین حقیقت، زن را آفرید تا سکینه و آسایش مرد باشد.
د. (واللهُ جَعَلَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجاً وجَعَلَ لَکُم مِن أزواجِکُم بَنینَ وحَفَدَة)[1]؛ خداوند برای تأمین آسایش شما از نفس و حقیقت خودتان جفت‏ هایی و از جفت‏ های شما فرزندان و نوه‏ ها را برایتان قرار داد.
این آیات درباره زن و مرد است؛ خواه زن در مقابل شوهر یا برابر مرد.
نتیجه اینکه زن و مرد دارای یک حقیقت‏ اند و زن از مرد آفریده نشده است تا مرد فضیلت و شرافت تکوینی داشته باشد.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 110]

3- بعد اینکه این  هم نفس شدن یا هم نفس بودن رو در کدوم زندگی میتونید مثال بزنید؟
ما حتی از ائمه مون یا علمامون چنین الگویی نداریم. اگر منظورتون حضرت علی و زهراست که باید بپرسم هم نفسی روچطور در قالب زندگی اونها تعریف میکنید؟ حال آنکه آن ها هر دو پیشتر خلیفه الله بودند!
نه اینکه از قالب همسری به این مقام برسند.سایر ائمه و مثلا امام حسن چطور؟ از ائمه خارج بشیم از علما هم مثالهای بسیاری برای این شکست هم نفسی وجودداره!
بحث بنده مصداقی نبود اما شما به مصداق بردید.
اشتباه شما این هست بحث خلیفه الله بودن رو از زوجیت جدا می گیرید. در صورتی که این دو جایگاه می توانند باهم ظهور پیدا کنند. حضرت علی و حضرت زهرا زوج یکدیگر بودند خلیفه خدا در زمین هم بودند. این ها باهم منافات ندارند.

بنده فکر می کنم شما با واژه «هم نفسی» مشکل اساسی دارید. فعلا از واژه «زوج» به جایش استفاده کنیم. یعنی هرجا شما و بنده گفتیم «هم نفس» بگوییم «زوج» چون تفاوتی ندارند در اصل. اما هم نفسی اشاره دارد به باطن زوجیت.

پس با این فرض شکل سؤال شما این طور تغییر می کند: «بعد اینکه این  هم نفس شدن یا هم نفس بودن رو   زوجیت و رسیدن به باطن اون در کدوم زندگی میتونید مثال بزنید؟
ما حتی از ائمه مون یا علمامون چنین الگویی نداریم. اگر منظورتون حضرت علی و زهراست که باید بپرسم هم نفسی  زوجیت و رسیدن به باطن اون  روچطور در قالب زندگی اونها تعریف میکنید؟ حال آنکه آن ها هر دو پیشتر خلیفه الله بودند! »
فکر میکنم این تغییر به فهم مطلب کمک کرد.
اما در مورد بخش دوم صحبت شما، روایات متعدد داریم که اگر علی ع نبود، برای فاطمه س کفوی نبود. در شرح این روایت ها علامه حسن زاده تعبیر زیبایی دارند و می فرمایند تنها زوج معصوم عالم حضرت علی و حضرت زهرا هستند. و به تعبیر بنده رسیدن به بالاترین حد کفویت و تناسب میان زن و مرد که در زوجیت این معصوم ظهور کرده است.

در مورد بخش دوم سؤال شما، اتفاقا الگوی تعریف شده کاملا جوابگو هست. ائمه دیگر به بهترین حالت زوجیت نرسیدند و زوجیت آن ها منحصر شد در لایه رویی یعنی محرمیت. و همین موضوع برای ما روشن می کند که نرسیدن به باطن و بالاترین مرتبه زوجیت (یعنی هم نفسی) نقص نیست.

4- من به طور کلی زندگی انفرادی رو قبول تر دارم. بله قطعا وجود همسر باعث میشه که انسان به آرامشهای روانی، جسمی، جنسی و امثالهم برسه که باعث بشه طی طریق براش ساده تر باشه اما این طی طریق به صورت انفرادی است که اتفاق میفته. این نظر منه، کما اینکه در عالم ثانی هم قرار نیست این دو نفر هم نفسانه با هم باشند! نه! هرکدوم جدا هستند.
همون طور که گفتید این عقیده شماست و البته عقیده صحیحی نیست.
منظور شما از عالم ثانی آخرت هست؟
اگر بله، اشتباه می کنید، چون در بهشت هم انسان ها زوج هستند. (ازواج مطهره)

5- و زوجیت زن و مرد که در قالب کلید و قفل عنوان کردید همون بیان احکام بود! یک زن برای چی نباید بتونه با دو مرد هم کفو باشه یا زوج باشه، یا چرا برای مردها دوتایی بودن نیست و  برای زنها هست، چرا یک زن نمیتونه قفلی باشه که با دو کلید همخوانی داره اما یک مرد کلیدی باشه که با چهار قفل هم خوان است و همزمان باهر چهارتا میتونه زندگیِ هم نفسانه  زوجیت داشته باشه! به نظر بنده که شدنی نیست، یا از هر دو جنس شدنی نیست یا اگر شدنیه برای هر دو شدنیه.
خیر برداشت شما اشتباه هست، بیان احکام نبود، بلکه بیان مفهوم زوج در قالب مثال بود برای تقریب به ذهن. و واژه «زوج» چنین مفهومی دارد.
زوج اصلا معنایش دوتایی نیست چه برای مرد چه برای زن. در قرآن ازدواج ازواج ثلاثه هم داریم. (واقعه)
زن نمی تواند زوج دو مرد باشد چون خلقت و چیزی که در آفرینش او تعریف شده متفاوت هست با مرد. این قانون رو طبیعت هم ثابت کرده.

6- تاکیدم  روعبارت هم نفس بودنه و توصیف ماجرا با این عبارته! با احکام مشکلی ندارم چون پیِ حکمتش نیستم وبه عنوان حکم می پذیرم اما اگر قراره فلسفه ی ازدواج توضیح داده بشه توضیح ما باید چرایی اینها رو هم در بر بگیره دیگه.
به نظرم فلسفه ای که شما از ازدواج دنبالش هستید با این احکام  جور در نمیاد یا بهتره بگم به خوبی نمیتونه این احکام رو توضیح بده!
کلا بگم این فلسفه رو قبول نداشتم.
توصیه میکنم سر صبر و حوصله دوباره متن رو مطالعه بفرمایید.
تأکید متن بر روی زوجیت بود و نه همنفس بودن. زوجیت می تواند به عمق و باطن خودش یعنی هم نفس بودن برسد یا نرسد. با فهم این جمله مسئله حل خواهد شد.

7- در مورد شماره ی 4 که درمورد رسیدن به خدا عرض کردم که گفتید برداشت شخصی من بوده، از این جمله این برداشت رو داشتم:
ازدواج برای انشاء صورت انسانی است، و هدف از ازدواج پرورش انسانی است که غایت آن خلیفه الله شدن است.
به نظرم این معنایی جز ازدواج برای رسیدن به خدا نمیدهد!
منظور از انشاء صورت انسانی، نسل زوجین هست که به عنوان خلیفه خدا تربیت شوند.
لوسی می
۱۰ خرداد ۱۱:۳۳
چون نمیشه اینجا کپی پیست کرد من نمیتونم جمله به جمله بنویسم و جواب بدم.
اما من خلیفه اللهی رو با زوجیت منافات نمیدونم! شما اینها رو با هم و در سایه ی هم میدونید که با این مشکل دارم!
اینکه در پاسخ به کامنت اولم گفتید قانون طبیعت زوجیت است و در غیر این، طی مسیر اگر غیرممکن نباشد دشوار است!
یعنی به غیر ممکن و دشوار بودنش در صورت تجرد معتقد هستید که من به این معتقد نیستم و جایی هم صحه ای بر اون گذاشته نشده!
بله دو نفرمیتونن زوج باشند و خلیفه الله. اما لزومی نداره برای خلیفه الله شدن زوج باشیم،و به غایت زوجیت حتی رسیده باشیم. نه! هرکسی مستقل از نحوه ی همسرگزینی میتونه به هدف برسه. بدون زوجیت هم میشه به این مقام رسید. نظر من اینه. که مصداق هم الحمدلله زیاد داره.


 اینکه در بهشت انسانها زوج هستند هیچ ارتباطی به اینکه انسانها در این دنیا یا در عالم برزخ و هنگام حساب و کتاب اخروی، منفرد هستند نداره!
ازواج مطهره ای که شما فرمودید اصلا به همسران دنیوی اشاره نداره! ازواج مطهره میتونه از حوریان بهشتی باشه و زوجیت در اون دنیا برای بهشتیان اتفاق بیفته. بهشتیانی که خودشون به اون مرتبه رسیدن که یک بهشتی بتواند زوج اونها در عالم بهشت باشد.
 اتفاقا تفاوتهاشون با انسانهای زمینی هم برشمرده شده. من تعجب کردم که اینها رو با هم وارد بحث کردید در حالی که انفرادی بودن آدمها یک اصل بدیهیه! اگر این ازواج مطهره در مورد همسران زمینی صادق باشد باز هم به خاطر مراتب ایمانی ای است که هرکدوم از اونها منفردا بهش رسیدن.
وگرنه حساب و کتاب انفرادی بر کسی پوشیده نیست!

 یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ
این آیه نهایت انفرادی بودن ماجرا رو در قیامت ثابت میکنه.
چیزی که بعد از قیامت اتفاق میفته بحث دیگری است. که اصلا به صحبت من ارتباطی نداره.در نتیجه هرکس شاهد اعمال شخصی خودش خواهد بود. با زوجیت یا بی زوجیت!

زوجیت میتواند به عمق و باطن خودش یعنی هم نفس بودن برسد یا نرسد.
اگر منظورتون از هم نفس بودن "آرامش درکنار یکدیگر" است میتونم قبول کنم بخشی از این فلسفه رو. در غیر این صورت خیر!
خلقنا لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها.
همان چیزی که خودم قبلا گفتم.
که این هم به مراتب ایمانی اشخاص بستگی نداره. و هر دو نفری میتونن چنانچه در زوجیت خوب عمل کنند به این هم نفسی که من آرامش معناش میکنم، برسند و در نهایت هم به اون غایت پرورش انسانی نرسند وو یا انشاء صورت انسانی هم اتفاق نیفتد. هرچند که می پذیرم که آرامش مراتب مختلفی داره و با افزایش ایمانِ هر شخص، ارامش افزایش پیدا میکنه و گاهی حتی باز هم مستقل از زوجیت میشه.وقتی که مراتب ایمانی یک شخص بالا میره آرامشش مستقل از شرایط دنیوی و زوجیتش خواهد شد.
اما طبیعتا به صورت معمول زوجِ هم کفومیتونه باعث هم افزایی درآرامش باشه.

در غیر این معنی، برداشتی که از هم نفسی برام ایجاد شده همچنان مبهم و بازی با کلماته.

چون متاسفانه نمیشه اینجا کپی پیست کرد من نمیتونم جمله به جمله بنویسم و جواب بدم. در مجموع ممنون که وقت گذاشتید.

پاسخ :

1-بنده در مورد یک جامعه در سطح کلان صحبت می کنم که ازدواج و زوجیت اساس اون هست و خداوند در قرآن فرمودند که همه چیز رو زوج خلق کردیم. یعنی بنای جامعه انسانی در قرآن کریم طبق چیزی که خداوند خلق کرده زوجیت هست.
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجا (شوری 11)
وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ‏ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (ذاریات 49)

از این آیات چه طور می شود برداشت تک و فرد بودن آحاد یک جامعه رو داشت؟
آیات خیلی واضحند و نمی توان برداشتی غیر از زوجیت از آن ها داشت.

2- بله دو نفرمیتونن زوج باشند و خلیفه الله. اما لزومی نداره برای خلیفه الله شدن زوج باشیم،و به غایت زوجیت حتی رسیده باشیم. نه! هرکسی مستقل از نحوه ی همسرگزینی میتونه به هدف برسه. بدون زوجیت هم میشه به این مقام رسید. نظر من اینه. که مصداق هم الحمدلله زیاد داره.
این نظر شماست و طبق مواردی که بالاتر عرض شد اشتباه هست.
انسان ها چه زن و چه مرد بدون زوج ناقص هستند و در بندگیشون هم نقص دارند. روایات هم بر این مسئله صحه می گذارند. نمونه اش تفاوت ثواب اعمال یک فرد مجرد و متأهل.
یا روایات مربوط به تأکید بر ازدواج. «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی» این روایت شوخی نیست. ازدواج سنت رسول خدا هست. سنت یعنی امری که «باید» در تمام عصرها جاری باشه و هرکس از این موضوع سربازبزنه، «فلیس منی» یعنی از امت رسول خدا نیست. تأکید از این بیشتر؟
بهتره شما بفرمایید مبنای قرآنی و روایی شما برای رسیدن انسان ها به بالاترین حد کمال انسانی چیست؟

3- بنده هم به مبحث ازواج مطهره در مورد دنیا اشاره نکردم، بحث بنده در این مورد ناظر به بهشت بود که طبق روایات ازواج در دنیا، می تونن به زندگیشون در بهشت هم ادامه بدهند با همان شخصی که در دنیا انتخاب کردند.
این که انسان در مقابل اعمالش «به تنهایی» مسئول هست، مبحث کاملا جدا از این موضوع هست و نباید با زوجیت خلط شود.

4- آیه رو از روی سهو اشتباه تایپ کردید. خلقنا لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها. صحیحش: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21روم)»
آرامش و سکن کارکرد زوجیت هست نه ماهیت اون.
بحث بنده چیستی و ماهیت زوجیت هست که در خلقت از «نفس واحده» نهفته است.

5- که این هم به مراتب ایمانی اشخاص بستگی نداره. و هر دو نفری میتونن چنانچه در زوجیت خوب عمل کنند به این هم نفسی که من آرامش معناش میکنم
این حرف اشتباه هست، طبق صریح روایت که در متن آمده «المؤمن کفو المؤمنه» مؤمن کفو غیر مؤمن نیست و به همین دلیل نمی توانند به کارکردهای ازدواج از جمله سکینت برسند.

6- در مجموع ممنون که وقت گذاشتید.
خواهش میکنم لوسی می عزیز


لوسی می
۱۰ خرداد ۱۲:۱۱
یک مورد دیگه هم عرض کنم اینکه در آیه میفرماید خلقنالکم من انفسکم ازواجا لِتسکنوا الیها
عبارت بعد از لِ همون آرامش رو هدف نهایی زوجیت نشون میده.


برای همینه که میگم نوعی بازی با کلماته!
اصلا چرا باید به جای واژه ی آرامش از لغت هم نفسی استفاده کنیم؟!


ولی متن رو دوباره خواهم خوند چشم. :)

پاسخ :

اینجا هم سهوا آیه رو اشتباه تایپ کردید

به این سؤال در نظر قبلی پاسخ داده شد.
سکینت کارکرد ازدواج هست نه ماهیتش
بحث بنده ناظر به چیستی و ذات زوجیت هست.
ذات و باطن زوجیت، نفس واحده است.

- ولی متن رو دوباره خواهم خوند چشم. :)
ممنونم :)

لوسی می
۱۱ خرداد ۱۷:۰۹
تصمیم گرفتم این بار مفصل جواب بدم به این خاطر که چندین بار به من گفتید اشتباه میکنم در حالی که اشتباهی در کار نیست! متن رو هم دوباره خوندم که متوجه اشتباهم بشم اما به نظرم نظراتم صحیحه!
بحثی که در ذیل کردم خیلی مفصله، چون چند بار شما جواب دادید و من نشد کپی پیست کنم و جواب بدم بیشتر به دیالوگ شبیه شده! اما اگر حوصله نداشتید فقط قسمت های بولد شده رو مطالعه کنید.

اول اینکه عرض کنم بنده با دو موضوع مشکل دارم

یکی اینکه که با واژه ی هم نفسی و استفاده ش به جای زوجیت مشکل دارم و صحیح نمیدونم. همونطور کهخودتون هم متوجه شدید و فرمودید: بنده فکر می کنم شما با واژه «هم نفسی» مشکل اساسی دارید فعلا از واژه «زوج» به جایش استفاده کنیم. یعنی هرجا شما و بنده گفتیم «هم نفس» بگوییم «زوج» چون تفاوتی ندارند در اصل. اما هم نفسی اشاره دارد به باطن زوجیت.

بنده با همین عبارت و اختصاص هم نفسی به زوجیت هم مشکل دارم کل بحث من اینه!

و دوم اینکه شما طریق سعادت رو متوقف بر ازدواج میدونید اما بنده خیر!

و سه مورد رو میخوام بحث کنم: اول این که همه ی ما چه زن و چه مرد، در مراتب اولیه ی خلقت هم نفس هستیم و منحصر به زوجیت نیست، دوم  اینکه هم نفسی در درجات بالاتر نفسانی که با هم کفویت تعریف میشه، باز هم به هیچوجه منحصر به زن و مرد بودن و زوجیت نیست. سوم اینکه طی طریق سعادت متوقف به ازدوج نیست،

خب درمورد اول:

حالا چرا با لغت هم نفسی و استفاده از آن به جای زوجیت مشکل دارم؟!

در ابتدا دو آیه که  بیشترین مانور رو در این مقاله ی شما داشتند رو در اینجا بیارم

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها اینو میذاریم آیه ی شماره ی 1

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها این هم ایه ی 2 خب بنده عرض میکنم که به وضوح از آیه ی شماره ی 2 استنباط میشه که همه ی ما هم نفس هستیم. این استنباط کاملا منطقی و مبتنی بر تفاسیر هست که در آیه اشاره  دارد که "همه ی شما" را از نفس واحده خلق کردیم. نه فقط همسرش را. همه ی شما را. یعنی دلالت بر این است که گوهر وجودی بشریت یکی است.و همه ی ما از نفس واحد خلق شدیم لذا هم نفس خواهیم بود. یعنی هم ذات، هم ماهیت. هم گوهر. فرمودید: -به زوجیت حضرت آدم و حوا صد درصد اشاره دارد. و طبق نظر آیت الله جوادی آملی، حضرت آدم و حوا اولین مصداق خلقت از نفس واحده هستند و نه «تنها» مصداق. +خیر! به زوجیت حضرت آدم و حوا اشاره ندارد. قسمتی به زوجیت آدم و حوا اشاره دارد که میفرماید:
وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها. بله آدم و حوا اولین مصداق خلقت از نفس واحده هستند چون اولین بشر هستند. اما این نفس واحده نفسی است که همه ما ازآن خلق شده ایم. لذا هابیل و قابیل هم مصداق آن خواهند بود. اما مصداقهای آتی. و اولین مصداق همان آدم و حوا هستند. لذا اینکه عرض میکنم استفاده از این عبارت نوعی بازی با کلماته از اینجا ناشی میشه. چون هم نفسی شامل همه ی بشریت است. نکته ی دوم اینکه بنده عرض کرده بودم:  - چرا دو زن نمیتونن هم نفس باشند؟!  فرمودید چون زوج نیستند. در حالی که در همین آیه زن و مرد رو جدا نکرده! کی گفته که برای هم نفس بودن باید دو زوج باشید این آیه به ماهیت اصلی انسانی برمیگرده که در زن و مرد مشترکه همه ی زنها و همه ی مردها و عموما همه ی بشر رو در مراتب اولیه ی خلقت همنفس عنوان میکنه.

همین که خودتان اینجا فرمودید:

خداوند سبحان همه انسان‏ها را از یک نفس (اصل، ذات، ریشه، حقیقت و گوهر) آفرید و همه مردان و زنان، حتی آدم و حوّا(علیهماالسلام) از یک حقیقت‏‌اند و حقیقت این دو نیز یکی است،[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 87]

خدای سبحان از «نفس واحده» که مصداقش آدم(علیه‌السلام) است و از همسرش حوّا(علیهاالسلام) نسل فراوانی را آفرید و پراکند نه از افرادی دیگر، بنابراین آیه مورد بحث، هم وحدت نوعی انسانی و اشتراک همه انسان‏ها در حقیقت واحد انسانیت را بیان می‏کند و هم وحدت نسل بشری که همه به یک پدر و مادر منتسب‏اند و از یک پدر و مادر پراکنده شده‏اند، پس همه افراد بشر پایگاه مشترک تکوینی دارند[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 89]

پس انسان‏ها از حقیقت واحد خلق شده‏ اند و تعدّد و تمایز ماهوی میانشان نیست.[تسنیم، جلد 17 -  صفحه 104]

والی اخر که خودتون فرمودید.
ولی نمیدونم چرا در عبارات دیگه ازش تبعیت نمیکنید! و باز اصرار بر استفاده از لغت هم نفسی برای زوجیت دارید و اون رو مختص زوجیت میدونید!! که این اشتباه است.

در نتیجه «رسیدن به هم  نفسی» هم عبارت صحیحی نیست! به هم نفسی نمیرسیم. همگی در مراتب اولیه ی خلقت هم نفس هستیم.و این هم نفسی معطل زوج شدن نیست.و معطل از  دو جنس بودن هم نیست.

لذا این لغت هم نفسی و اطلاقش به زوجیت کلا غلطه!

اما این که مدام تاکید دارم در مراتب اولیه، از اونجاست که نفس اولیه ی خلقت که در همه مشترک است، اما در اشخاص با شرایط تزکیه ای، مراتب خاصی پیدا میکنه که میتونیم هم کفو بودن رو هم بهش اضافه کنیم و با بیان هم کفویت بهتر بیانش کنیم(که شاید منظور شما این بوده و این لغت بهتر است). اما به معنی هم نفس تر شدن نیست و باز هم معطل زوجیت نیست.

که در متن گفتید: معیار و بالاترین حد «زوجیت»، «زوجیت ایمانی» است که محصول «کفویت ایمانی» است.

بله این صحیح است اما باز هم به معنای این نیست که هم نفس بودن ناشی از کفویت ایمانی منحصربه زوجیت است. خیر.

کما اینکه انفسنا و انفسکم مصداقش برای درجه ی عظمایی مانند پیامبرصلوات الله علیه، حضرت امیر است! (این جمله شاید بحث رو منحرف کنه میتونید نشنیده بگیرید! و لطفا روش بحث نکنیم فقط خواستم مصداقی از هم نفسیِ غیر زوجانه بیان کنم.)

و همونطور که خودتون فرمودید: اگر علی ع نبود، برای فاطمه س کفوی نبود.

این به خاطر مراتب نفسانی ای است که هر دو حضرت طی کرده بودند (نه اینکه لزوما با هم طی کنند) و ناشی از هم کفوی ایمانی، ازدواج کردند و در قالب ازدواجشون هم با این کفویت والا به طی طریق ادامه دادند. لذا در همین جمله صحبت بنده درمورد سوال دوم ابتدای بحث هم تایید میشه که طیِ طریق سعادت، خارج از لزوم زوجیته. و عصمت این دو بزرگوار ناشی از زوجیتشون نبود، زوجیت ایمانی و هم کفو بودنشون ناشی از عصمتشون بود.

که اگر دقت کنید متوجه تفاوت میشید.

مشکل دوم بنده که شما طی طریق رو منحصر به زوجیت میدونید و بنده نمیدونم:

عرض کردم:

در عالم ثانی هم قرار نیست این دو نفر با هم باشند! نه! هرکدوم جدا هستند.

فرمودید:


همون طور که گفتید این عقیده شماست و البته عقیده صحیحی نیست
منظور شما از عالم ثانی آخرت هست؟
اگر بله، اشتباه می کنید، چون در بهشت هم انسان ها زوج هستند. (ازواج مطهره)

حالا شما بفرمایید از کجا میفرمایید که "لزوما" در آخرت "همه" زوج هستند؟؟؟! ازواج مطهره الزامی نداره!

 

فرمودید:

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجا (شوری 11)
وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ‏ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (ذاریات 49)

از این آیات چه طور می شود برداشت تک و فرد بودن آحاد یک جامعه رو داشت؟
آیات خیلی واضحند و نمی توان برداشتی غیر از زوجیت از آن ها داشت.

عرض میکنم:
این زوجیت با اون زوجیتی که داریم سرش بحث میکنیم متفاوته! این زوجیت درمورد جفت بودن خلقت صحبت میکنه که دو جنس مذکر و مونث (در انسان) آفریدیم که هم را تکمیل میکنند و زوج همند.

این به این معنا نیست که همه باید حتما یک همسری داشته باشند! وگرنه آدم نیستند!

زوجیت و هم نفسی ای که شما در این پست در موردش صحبت کردید  در مورد ازدواجه! آیات هم در مورد "امکان" ازدواج برای هر آدم صحبت میکنه و تکمیل جسمی و جنسی توسط ازدواج. اتفاقا ازدواج ظاهری رو مطرح میکنه کاملا!

احتمالا منظور من از تک بودن وفرد بودن رو متوجه نشدید که تعجب میکنم چون جای دیگری به جا پاسخ دادید! منظور من از فرد بودن هر شخص، همان طی طریقِ سعادت به صورت شخصی است. که بدیهی است!

 در اینجا عرض کردم:

بله دو نفرمیتونن زوج باشند و خلیفه الله. اما لزومی نداره برای خلیفه الله شدن زوج باشیم،و به غایت زوجیت حتی رسیده باشیم. نه! هرکسی مستقل از نحوه ی همسرگزینی میتونه به هدف برسه. بدون زوجیت هم میشه به این مقام رسید. نظر من اینه. که مصداق هم الحمدلله زیاد داره.

فرمودید:
این نظر شماست و طبق مواردی که بالاتر عرض شد اشتباه هست.
انسان ها چه زن و چه مرد بدون زوج ناقص هستند و در بندگیشون هم نقص دارند. روایات هم بر این مسئله صحه می گذارند. یا روایات مربوط به تأکید بر ازدواج. «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی» این روایت شوخی نیست. ازدواج سنت رسول خدا هست. سنت یعنی امری که «باید» در تمام عصرها جاری باشه و هرکس از این موضوع سربازبزنه، «فلیس منی» یعنی از امت رسول خدا نیست. تأکید از این بیشتر؟
بهتره شما بفرمایید مبنای قرآنی و روایی شما برای رسیدن انسان ها به بالاترین حد کمال انسانی چیست؟

عرض میکنم:

اول اینکه خودتان فرموده بودید که:

ائمه دیگر به بهترین حالت زوجیت نرسیدند و زوجیت آن ها منحصر شد در لایه رویی یعنی محرمیت. و همین موضوع برای ما روشن می کند که نرسیدن به باطن و بالاترین مرتبه زوجیت (یعنی هم نفسی) نقص نیست.

خب بنده هم همینو میگم که خلیفه الله شدن وابسته به زوجیت و رسیدن به نهایت زوجیت نیست.

اما بنده قبلا اهم عرض کرده بودم که :

قطعا وجود همسر باعث میشه که انسان به آرامشهای روانی، جسمی، جنسی و امثالهم برسه که باعث بشه طی طریق براش ساده تر باشه اما این طی طریق به صورت انفرادی است که اتفاق میفته.

 

این احادیثی که شما فرمودید تا ثابت کنید بدون ازدواج مسیر بندگی ناقصه(!) به این معنی نیست که اگر کسی مجرد بمیرد در ضلالت مرده! در حالی که انگار شما بر چنین چیزی تاکید دارید! این کاملا غلطه! کاملا!

این احادیث و تاکیدات در مورد اینکه ازدواج کنید به خاطر همین جمله ی بنده است که" قطعا وجود همسر باعث میشه که انسان به آرامشهای روانی، جسمی، جنسی و امثالهم برسه که باعث بشه طی طریق براش ساده تر باشه اما این طی طریق به صورت انفرادی است که اتفاق میفته." که در کمال تعجب شما در جوابم فرمودید صرفا نظر شماست و اشتباه است!

اشتباه نیست! نظر شماست که اشتباه است! وجود همسر باعث میشه که انسان مکمل خودش رو پیدا کنه، سکنه ای که در قبال ازدواج صورت میگیره برای همه هست، اما مراتبی دارد و ممکن است که انسانها خودخواسته این سکنه رو از بین ببرند.

حتی مودت و رحمت هم برای همه ی کسانی که ازدواج میکنند هست، اما مراتب دارد و در مراتب مختلفی اتفاق می افتد.

اینکه کسی ازدواج کند، شرط "لازم" برای سعادت نیست، یا حتی شرط کافی. نه کافی است و نه لازم است.تسهیل کننده ی مسیر است. شاید برای عده ای شرط لازم باشد،( که به گناه نیفتند) اما شما نمیتونید ازدواج رو شرط لازم برای بندگی همه بدونید و در غیر این صورت بندگی رو ناقص عنوان کنید کما اینکه حضرت عیسی هم بدون ازدواج به کمال رسیدند.

حدیث پیامبر هم به رویگرداندن از ازدواج مربوط است که باعث لیس منی میشود، نه به ازدواج نکردن!

اصلا اصل ازدواج در اسلام واجب نیست!  ازدواج برای کسی واجب است که بدون ازدواج به بیراهه میرود و به گناه می افتد.

همین جمله به تنهایی موید همه ی حرفهای من است و مبنای قرانی و روایی دیگری لازم نیست! وقتی چیزی در دین واجب نباشد، یعنی بدون رخ دادن آن هم "میتوان" طی طریق کرد.

 

فرمودید:

بنده هم به مبحث ازواج مطهره در مورد دنیا اشاره نکردم، بحث بنده در این مورد ناظر به بهشت بود که طبق روایات ازواج در دنیا، می تونن به زندگیشون در بهشت هم ادامه بدهند با همان شخصی که در دنیا انتخاب کردند.
این که انسان در مقابل اعمالش «به تنهایی» مسئول هست، مبحث کاملا جدا از این موضوع هست و نباید با زوجیت خلط شود.

خب! همین نشون میده که انفرادی بودن آدمها که بنده عرض کردم درست است، حالا شما اون رو خلط مبحث میدونید بحث دیگری است، انسانها چه متاهل باشند، و چه مجرد، چه متاهل با ظاهر زوجیت، و چه متاهل با باطن زوجیت، در هر حال انسانها شخصا طی طریق می کنند! و شخصا مسئول اعمال و رفتارشون خواهند بود.

اونهایی که متاهل با باطن زوجیت بودند در طی طریق سهولت داشتند همین!

شما خودتون موافق هستید! اما باز میگید اشتباه میکنی!

طی طریق به صورت شخصی است چه شما قبول کنید چه نکنید! ازدواج به خاطر شرایطی که فراهم میکند، باعث سهولت در طی طریق میشود.

پیامبر شرورترین افراد امت خودشون رو مجردین اعلام کردند.

آیا این به این معناست که هر مجردی شرور است؟؟! یا لزوما مجردها شرورتر از متاهلین هستند؟؟!

یا به این معناست که تجرد میتواند عامل افزایش شرارت باشد.

طبیعتا جمله ی سوم صحیح است.

شمامیخواید بگید بدون زوجیت طی طریق ممکن نیست که بدیهتا هست! کجا این حرف رو زدید: اینجا:

انسان ها چه زن و چه مرد بدون زوج ناقص هستند و در بندگیشون هم نقص دارند

عرض بنده اینه که این اشتباهه.

اینکه عدم زوجیت و ازدواج نقص در جسم و جنس ایجاد میکنه صحیحه! اما اینکه در بندگیشون هم نقص ایجاد میکنه صحیح نیست. باعث صعوبت در طریق بندگی میشه نه نقص.

و السلام. :)

ببین چه وقتی براش گذاشتم! :) ولی خوب بودمرسی

پاسخ :

1- اجازه بدید اینجا پیش از پاسخ به نظرات شما، خلاصه کوتاهی از بحث رو هدفی که از این مطلب داشتم رو عرض کنم.

عمده مطالبی که در صالحات مطرح می‌شوند ناظر به جامعه سازی در سطح کلان هستند. یعنی جامعه‌ای که »باید« ساخته شود. به نظر ما «وضع موجود» وضع مطلوب نیست و ما باید به سمت وضع مطلوب حرکت کنیم.
در جامعه‌ای که هدف اسلام ساخت آن هست، همه‌ی افراد زوج هستند و باید باشند همان‌گونه که در خلقتشان زوج آفریده‌شده‌اند. وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ‏ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (ذاریات 49)
یعنی بنای جامعه در جامعه سازی بر «زوجیت» گذاشته می‌شود و این‌که مطلوب‌ترین حالت در چنین جامعه‌ای این است که همه زوج شوند و ازدواج کنند. زیرا اساس پویایی یک جامعه، تولید نسل، حفظ سلامت و رشد آن منوط هست به ازدواج. اگر این موضوع در جامعه‌ای مخدوش شود می‌شود وضعی که ما دچارش هستیم یا غربی که در ازدواج و نبود آن به مرحله بحران رسیده است. به همین دلیل عنوان این مطلب نظام زوجیت گذاشته شد، این یعنی نظام سازی مبتنی بر زوجیت.

مباحث مطرح‌شده، ناظر به این بود که ازدواج مراتبی دارد. ظاهری دارد و باطنی. و مشکل اصلی فعلی جامعه ما در مسئله ازدواج، توقف در پایین‌ترین مرتبه ازدواج یعنی ظاهر ازدواج هست که هم در معیارهای انتخاب ظهور دارد و هم پس از ازدواج. اکثر مشکلات ازدواج هم ناشی از این هست که زوجین به عمق و باطن ازدواج و زوجیت نمی‌رسند که اگر رسیده بودند این‌همه مشکل نبود. اصل غرض بنده در این یادداشت این بود.
 
باطن ازدواج را هراسمی که مایل هستید بگذارید. مثلاً همسری. اما فعلاً بنده معتقدم هم‌نفسی واژه بهتری است برای نشان دادن باطن ازدواج، با دلایلی که آوردم و البته شما موافق نبودید. شاید درنتیجه این بحث‌ها به واژه مناسب‌تری رسیدیم. بنده هم‌نفسی رو معادل زوجیت نمی‌دانم، بلکه از مراتب آن می‌دانم.

2- نکته دیگر در مورد مسئله بندگی خداوند، خلیفه‌الله شدن و کمال انسانی.
فرد فرد انسان‌ها برای این‌که به هدف خلقتشان برسند باید «عبد» شوند. عبودیت بستر اصلی حیات انسان هست برای رسیدن به هدف آفرینش.
ازدواج یکی از مراتب حیات انسان است برای رسیدن به مراحل بالاتر کمال انسانی
ازدواج برای انسان تسهیلی است برای رشد بیشتر، بندگی بهتر و رسیدن راحت‌تر به کمال

در مورد این‌که فرد در بستر ازدواج به کمال و مقام خلیفه‌اللهی می‌رسد یا خیر، بحث جدای دیگری است که در عرفان بحث می‌شود. چیزی که مطرح است این‌که فقط انسان کامل است که بالاترین حد کمال و به بالاترین مقام انسانیت یعنی خلیفه‌الله شدن می‌رسد.
این یعنی هرکس می‌تواند بهره‌ای از کمال داشته باشد و با توجه به ظرف وجودی‌اش به مرتبه‌ای از مراتب آن برسد.
ازدواج برای انسان «عبدالله» مانند تفاوت ماشین است و هواپیما در سرعت حرکت، یعنی تا این حد می‌تواند سرعت سیر انسان را در مسیر بندگی افزایش دهد. اما مسئله ما در عصر حاضر این هست، فرد هواپیما می‌خواهد (ظاهر زوجیت)، اما بلد نیست با آن پرواز کند. پرواز نصیب کسی می‌شود که به باطن و عمق ازدواج راه یابد و بتواند با آن پرواز کند. (این مثال کامل نیست و صرفاً جهت تقریب به ذهن مدنظر داشته باشید)

3- اما کمال، کامل واژه مقابل ناقص است. (حتماً لینک منبع را مطالعه کنید/فرق کمال و تمام در بحث انسان کامل)
کمال دارای مراتب و مراحلی است و می‌توان در این مسیر به مراحل بالاتر رفت یا پایین‌تر. در سیر کمال، مرتبه پایین نسبت به مرتبه بالاتر نقص دارد و مرتبه بالاتر کامل‌تر از مرتبه قبل است.
کسی که ازدواج می‌کند در مراتب کمال، یک‌مرتبه بالاتر رفته است. بنابراین یک فرد مجرد نسبت به کمال بالاتر یعنی ازدواج، ناقص است. این نقص کمالی در بندگی این فرد هم ظهور دارد. و مسلماً این فرد مجرد نسبت به کسی که در مرتبه پایین‌تر از کمال او قرار دارد، کامل‌تر است. این فرد مجرد در مرتبه‌ای مراتب کمال هست و کمال او مساوی با یک فرد متأهل نیست. کما این‌که هردو به بالاترین حد کمال نخواهند رسید چون انسان کامل نیستند.

با اجازه برای توضیح بهتر، در این بخش از یکی از نظرات خود شما استفاده می‌کنم که مُبیِّن سیر کمالی انسان هست: «فکر می‌کنم برای همه‌ی ما خانم‌ها مادری کردن دوره‌ای از تکاملمونه. یعنی حتی بی‌رغبت‌ترین آدم‌ها نسبت به مادر شدن هم احساس عدم تکامل رو دارند وقتی‌که مادری رو به تعویق میندازن. حالا هرکس با یه دید خاصی به این تکامل نگاه میکنه، تکامل فیزیکی، روحی، نسلی یا هرچی! برگرفته از lucy-may.blog.ir»
دقیقاً این توضیح شما در مورد ازدواج هم مصداق دارد. ازدواج بخشی از مراحل تکامل هر فردی است و عدم آن نوعی عدم تکامل هست.

-
با این توضیحات پاسخ این بخش ازنظر شما داده شد: «این احادیثی که شما فرمودید تا ثابت کنید بدون ازدواج مسیر بندگی ناقصه(!) به این معنی نیست که اگر کسی مجرد بمیرد در ضلالت مرده! درحالی‌که انگار شما بر چنین چیزی تأکیددارید! این کاملاً غلطه! کاملاً!» به‌هیچ‌وجه بنده قائل به این موضوع نیستم که فرد مجرد در ضلالت است.

-
« شما میخواید بگید بدون زوجیت طی طریق ممکن نیست که بدیهتا هست!»
در اولین نظر شما فرمودید: «آیا بدون ازدواج نمیشه به چنین غایتی رسید؟»
و بنده عرض کردم: «به کدام غایت؟ بندگی خدا؟
ممکن هست مانند حضرت مریم که یک استثنا در کل تاریخ بودند.
قانون خلقت زوجیت هست و مسلماً جدا شدن از این قانون طی مسیر رو اگر نگویم غیرممکن، دشوار خواهد کرد».  بخش بولد شده صحبت بنده با حرف شما تفاوتی ندارد و در این زمینه توافق نظر داریم.

پیامبر شرورترین افراد امت خودشون رو مجردین اعلام کردند.»
از این روایت و مجموعه روایت‌های بسیار دیگری که برخی‌اش را در مطالب سلب حق ازدواج از زنان گفتیم، علاوه بر برداشت صحیحی که داشتید، یعنی «تجرد می‌تواند عامل افزایش شرارت باشد.» می‌توان یک برداشت کلی دیگر داشت، آن‌هم ضرورت ازدواج برای همه افراد است و این‌که باید مبنای جامعه سازی اسلامی، زوجیت باشد. چون بنای جامعه اسلامی بر خیر و صلاح هست و زدودن شر و فساد.

 

- در موردبحث ازواج مطهره و این‌که آیا همه در بهشت زوج هستند، بنده مطالعه‌ای نداشتم، اما سیاق آیات بیانگر این هست که همه زوج هستند و جالب این هست که زوجیت خصوصیت ویژه بهشتیان هست و جهنمیان درآیات قرآن زوج نیستند. (به‌جز آیه 7 سوره تکویر «و اذا النفوس زوجت» که برخی مفسرین برای این زوجیت معانی مختلفی ازجمله زوجیت کفار باهم ذکر کرده‌اند.)

ممنون از حضور و نظر شما.

سائلِ معنا
۱۳ خرداد ۱۲:۰۹
ممنون بایت این آیه: 
«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیرا»


قبلا بهش برخورده بودم اما این توجه رو روی کلماتش نداشتم...
باب خوبی باز شد...

پاسخ :

خواهش میکنم
باب این موضوع توسط خود شما باز شد.
طاعات شما قبول
التماس دعا
لوسی می
۱۷ خرداد ۲۳:۳۷
نسبتا موافق بودم و برداشتم این بود که شما هم با نظر من موافق بودید :)
ممنونم

پاسخ :

از شما ممنونم و خواهش میکنم :)

بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاءالله در اینجا به عنوان
«کرسی آزاداندیشی مجازی زن و خانواده»
دیدگاه هایم را در باب موضوعات مختلف پیرامون زنان با تمرکز بر تعریف و تبیین جایگاه و نقش زن و خانواده در اسلام و قرآن خواهم نوشت.
مشی کلی این وبلاگ نگاه منصفانه و واقع بینانه در قضاوت بین آراء گوناگون و متنوع صادر شده از متفکران و نظریه پردازان شرقی و غربی است، لذا جهت گیری های فمینیستی و امثالهم در اینجا اعتباری ندارند.
مطالب مندرج در این وبلاگ نتیجه سال ها مطالعه و برآیند آموخته های بنده است که در جهت منویات امام خامنه ای آن ها را به اشتراک میگذارم. طبیعتا نظراتم نه نظری نهایی و جامع است و نه بدون اشکال. فقط فتح بابی است برای جور دیگر نگریستن به جنس «زن».
نظرات در این وبلاگ باز است و همه ی نظرات موافق و مخالف به شرط عدم توهین محترمند و فقط نظرات حاوی توهین حذف خواهند شد.

لازم به ذکر است هر گونه کپی برداری یا نشر مطالب وبلاگ «صالحات» منوط به اجازه نویسنده ی وبلاگ است.
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان